رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

فرزند من

سلام  

 

راستی هر روز که می گذره به این و بلاگ فکر می کنم. فرق بین من و بلاگ در اینه که من مطالبمو تو این مکان می گذارم اما وبلاگ فقط و فقط صبورانه حرفهای منو گوش می ده و این اجازه رو می ده که دیگران هم از حرفهای من آگاه بشن. در وحله دوم اینکه وبلاگ مثل فرزند خودت می مونه. الان فرزند من 8 ساله شده. اخلاقش هم خوبه. اون داره بزرگ میشه و عمری از من می گذره. یادش بخیر اردیبهشت سال 85 بود. من چند ماهی بود که از هند برگشته بودم. حوصله کار رو نداشتم. با این حال تو وزارت علوم استخدام شدم و کارو شروع کردم. هنوز به محل کارم عادت نکرده بود هر چند آدمهایی که دور و اطرافم بودند همه تحصیل کرده و بسیار متواضعی بودند. مثل خانم مهندس اشتری، آقای دکتر کریمیان اقبال، و ... 

هر چند مدت زیادی نبودم اما خاطرات خوبی بود. یادش بخیر امیدوارم هر کجا هستند شاد و خرم باشند البته زیر سایه لطف الهی.. 

 

 

خلاصه اینکه باید قدر این وبلاگ ها رو دونست و تلاش کرد مطالبی منعکس شود که ارزش مطالعه و خواندن داشته باشه. بالاخره این سال هم تموم میشه مثل همه سالهایی که گذشت. امیدوارم خدا عمر با عزت به همه بده و  از این گرفتاری نجات بده و به کشتی آرامش رهنمون کنه. آمین. 

 

 

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

تیپ امروزم

سلام  

 

امروز تصمیم گرفتم تیپ ساده دخترانه بزنم و بیام کارخونه. چقدر خوبه از اون کت و شلوار طوسی و اتو کشیده و مرتب شیک خلاص شدم. با خودم گفتم دختر جان تو هم مثل دو تا خانوم دیگه که اینجا کار می کنند مگه چه فرقی داری؟ با زهم جواب دادم ناسلامتی تو وکیل این جامعه هستی. بالاخره با کسی که غالبا و هردمبیل لباس پوشیده فرق داری. اما نشد. امروز مانتو مشکی، روسری مشکی براق یا همون ساتن، کفش پاشنه بلند تابستوی، شلوار جین آبی و کیف جیر مشکی تیپ زدم. چادر عربی هم که سرجای خودش ست. خیلی ساده و متواضعانه به محل کارخانه اومدم.  

 

 خوب امروز باید گزارش کار به رئیس بدم. دیروز از بلاروس برگشت. اونقدر خوشحال بود که نگو. آخه قرارداد یک میلیارد دلار بسته بود. البته فکر کنم دو تا قرارداد بود. فعلا که چیزی به من نداده.  

 

بگذریم. حرف پول حالمو به هم می زنه. امان از این مردم که همه چیز رو تو پول می بینن.  

خود من زیاده خواه نیست. یه خونه 50 60 متری. یه ماشین 6 7 ملیونی و یک گوشی موبایل 100 هزار تومنی دارم. دیگه چیزی زیادی نمی خوام. اما به همین رئیس خودمن بگی میگه بنز 300 میلیونی می خوام. تازه همه چیز هم داره. براستی که این پول کثیف با این جماعت از خدابی خبر چه ها که نمی کند.  

 

 

کاری ندارم به این کارها. دلشوره من از گذر عمره و من هنوز نتوستم یک سری سفرهایی که آرزوشو دارم برم که البته امسال یکی داره جور میشه.  

 

 

اجالتا به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

سخن روز

گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را  

تا زوتر از واقعه گویم گله ها را .. 

 

 

سخن روز

گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را  

تا زوتر از واقعه گویم گله ها را .. 

 

 

مذارکه داخلی یا خارجی؟!!

سلام  

 

امروز کارم با کشور روسیه و مذاکره با چند کشور روسی زبان خواهد بود البته اگر زبون فهم داشته باشند.  

اساسا من به شخصه می گم کار در کشور خودمون خیلی راحت تره اونقدر نوآوری و ابتکارات وجود داره که بعضی از ما حتی تو خواب هم اونو پیدا نمی کنیم. به نظر من مذاکره با شهرداری ها و فرمانداریها و وزراء خیلی راحتره تا با کشورهای دیگه تازه ارتباط بر قرار کنی و واسطه ها بریزند وسط.  

 

خلاصه امروز فکر می کنم کارم کمتره یعنی امور داخلی ندارم و طوماری از گزارش هفته که سپری شد چند روزی رئیس رو مشغول می کنه.  

 

 چندتا مشخصات فنی و تخصصی دارم که باید ترجمه بشه و ایمیل بشه. بعدش جمع بندی هفته که گذشت و رویا چطور بر مشکلاتش غلبه کرد داستان جدیدی تر رو رقم می زنه.  

 

 

اجالتا به آرزوهی قشنگتون برسین ... 

 

 

رویا  

مذاکره داخلی یا خارجی؟!!

سلام  

 

امروز کارم با کشور روسیه و مذاکره با چند کشور روسی زبان خواهد بود البته اگر زبون فهم داشته باشند.  

اساسا من به شخصه می گم کار در کشور خودمون خیلی راحت تره اونقدر نوآوری و ابتکارات وجود داره که بعضی از ما حتی تو خواب هم اونو پیدا نمی کنیم. به نظر من مذاکره با شهرداری ها و فرمانداریها و وزراء خیلی راحتره تا با کشورهای دیگه تازه ارتباط بر قرار کنی و واسطه ها بریزند وسط.  

 

خلاصه امروز فکر می کنم کارم کمتره یعنی امور داخلی ندارم و طوماری از گزارش هفته که سپری شد چند روزی رئیس رو مشغول می کنه.  

 

 چندتا مشخصات فنی و تخصصی دارم که باید ترجمه بشه و ایمیل بشه. بعدش جمع بندی هفته که گذشت و رویا چطور بر مشکلاتش غلبه کرد داستان جدیدی تر رو رقم می زنه.  

 

 

اجالتا به آرزوهی قشنگتون برسین ... 

 

 

رویا  

سال دردسرآفرین

سلام  

 

این هفته که رئیس نبود به تمام کارهای ناتمام شرکت رسیدگی کرد.  

گزارش مجوز تاسیسی معدن داران رو گرفتم. تمام اخبار پروژه های ملی رو چاپ کردم. گزارشات حقوقی و روند کارها رو بررسی کردم. جواب مشتریان داخلی و خارجی رو دادم. یک سری اطلاعات فنی جدید از رئیس هیئت مدیره شرکت یاد گرفتم و خلاصه حسابی سرمو مشغول کردم.  

آخر هفته هم کلاس دانشگاه داریم و از استراحت خبری نیست. استاد آقایی دوباره کلاس برامون گذاشته. بعدش هم دکتر هرندی.  

 

خلاصه امسال سال بسیار شلوغ و دردسر آفرینی برای منه. 

 

 

 

اجالتا به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

امروز چه خبره؟!!

 

سلام به همه خوبان  

 

امروز حالم بهتره از روز پنج شنبه که تصادف کردم حال روحی مناسبی ندارم با اینکه به خیر گذشت اما شوک تصادف هنوز با منه و چند شبی هست که سخت می خوابم و نگاهم مدام به ساعت تو اتاقمه. فکر کنم یک دکتر برم خوبه. البته اونم یه مشت قرص خواب آور میده و از کار و زندگی می اندازه.  

  

البته با خود عهد بستم که یه سفر درست و حسابی برم و از این حالت کسلی و خمیدگی خلاص بشم.      

 

سرم مثل همیشه تو کارخانه شلوغه و  در هیات امناء شهرک صنعتی جلسه با آقای فرماندار این منطقه داریم که محور مشکلات و احدهای صنعتی صحبت خواهد شد.  

 

کاش مدیر عامل خودش می رفت و منو نمی فرستاد. این جلسات برام خوشایند نیست حرفای تکراری و بازهم به نتیجه نرسیده موکول میشه به جلسه بعدی.   

ساعت 2 بعد از ظهر می رم و معلوم هم نیست کی تموم بشه.  

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

 

واقعیت روزگار تلخ امروز ما چیست؟

این متن را یکی از دوستان امروز صبح برایم اس ام اس کرد که خواندنش خالی از لطف نیست:  

 

 

"در زمستان سرد و یخبندان، کلاغ غذا نداشت تا جوجه هایش را سیر کند. بدن خودش را می کند و به جوجه هایش میداد تا زنده بمانند.  

زمستان تمام شد و کلاغ مرد. اما جوجه ها همه زنده ماندند و گفتند: خوب شد مرد. راحت شدیم از این غذای تکراری."

روز زن

سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،

نه مرگ ،

نه ترس ،

سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛