رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

مذاکره داخلی یا خارجی؟!!

سلام  

 

امروز کارم با کشور روسیه و مذاکره با چند کشور روسی زبان خواهد بود البته اگر زبون فهم داشته باشند.  

اساسا من به شخصه می گم کار در کشور خودمون خیلی راحت تره اونقدر نوآوری و ابتکارات وجود داره که بعضی از ما حتی تو خواب هم اونو پیدا نمی کنیم. به نظر من مذاکره با شهرداری ها و فرمانداریها و وزراء خیلی راحتره تا با کشورهای دیگه تازه ارتباط بر قرار کنی و واسطه ها بریزند وسط.  

 

خلاصه امروز فکر می کنم کارم کمتره یعنی امور داخلی ندارم و طوماری از گزارش هفته که سپری شد چند روزی رئیس رو مشغول می کنه.  

 

 چندتا مشخصات فنی و تخصصی دارم که باید ترجمه بشه و ایمیل بشه. بعدش جمع بندی هفته که گذشت و رویا چطور بر مشکلاتش غلبه کرد داستان جدیدی تر رو رقم می زنه.  

 

 

اجالتا به آرزوهی قشنگتون برسین ... 

 

 

رویا  

نظرات 3 + ارسال نظر
EMPIRE 1391,02,27 ساعت 12:11 http://www.ghoghnooschat.com


دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند
در فراقش ای دل من بینوایی میکند
او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من
کار دل را بین که بهرش بیقراری میکند
سلام دوست عزیز
آموخته ام اگر کسی یادم نکرد او را یاد کنم شاید او از من تنهاتر باشد .دوست من گرد هم جمع میشویم تا لحظه های مان را پراز نشاط کنیم ققنوس چت برای شما فضایی پر از صمیمیت وهمبستگی ایجاد میکند اشخاص فرهیخته ای مانند شما محفل ما را روشن تر میکنند.به ما بپیوندید و با شرکت در مناظرات و مباحثات مختلف به رشد فکری و فرهنگی دوستان خود کمک کنید زیرا که:
بنی ادم اعضای یکدیگرند
و در افرینش زیک گوهرند
شما همچنین می توانید از امکانات مختلف چت روم ما برای شیرینتر کردن لحظات خودتان در کنار ما استفاده کنید
سیستم تبادل لینک ققنوس به شما این امکان را می دهد تا وبلاگ خود را بطور رایگان در لینکدونی ما ثبت کرده و آمار وبلاگ خود را افزایش بدهید
همچنین شما می توانید با عضویت در انجمن و جامعه مجازی ققنوس از مطالب مفید، اخبار، اشعار و جملات زیبای دوستان خود استفاده کرده و دیگران را با دانسته های خود سهیم کنید
حتما به ما سر بزنید ، منتظرتون هستم
یا علی

[ بدون نام ] 1391,02,27 ساعت 15:32

اتقاثا یک سفری از اون سفر های بیاد ماندنی من به روسیه داشتم اونم کجا نزدیک سیبری تو هوای ابانماه اما اصلا هوا سرد نبود البته خودشان شال و کلاه پشمی با دستکش آنچنانی می پوشیدند ولی ما یک دست کت شلوار معمولی با یک ژاکت معمولی بدون کلاه اصلن هم سردمون نشد فقط بعضی اوقات که بارون ریز مثل شما خودمون می زد کمی احساس سرما می کردیم
اونجا بازارش مثل بازار سید اسماعیل خودمون پر جنس ایرانی بود البته این بار دادن هدایا از سمت ما بود اونم هندوانه و انار ساوه و چند عدد تن ماهی وقتی اونا را هدیه دادیم انگار دنیا را بهشون می دادند
ماموری که از طرق روسها در واقع مسئول ما بود یک روز برای نهار دعوتش کردیم در هتل خلاصه مقدار غذای کنسرو شده را به هم قاطی کرده نشسته و میل نمودیم طرف با خودش یک بطری مشروب روسی اورده بود تعارف کرد امتناع کردیم گفت کسی که نمی بینه یواشکی بخور منهم به بالا اشاره کردم که او می بیند
گفت اوهم
طول شبهاش خیلی بلند بود یعنی تقریبا از ساعت سه بعد از ظهر شب می شد تا نه صبح که افتاب بزور در می آمد
آخر ماموریت هم یکی یک ساعت روسی هدیه گرفتیم که هیچ کدام یک ماه کار نکردند

رها 1391,02,27 ساعت 18:47 http://idea90.blogsky.com

سلام دوست خوبم .کلبه قشنگی داری.از آشنایی با شما خوشحال شدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد