لبخندهای بسیاری هست
من اما به دشوارترینشان فکر میکنم
آسانترین لبخند
نشسته در اعماق،
بریده از هر سو،
با تیغهی زمان.
لبخندی که فقط چند چین کم دارد
تا همهچیز را از هم بگشاید و برای اسم اعظم خدا مهیا باشد
لبخندی که بر چهره میماند
اندکی بیشتر از شادی که بدان آمده
یا همان لبخند که پیش از شادی میرود
و ناپدید میشود
و همهی چهره را برای شادی تنها رها میکند.
ولادیمیر هولان
آهای فلانی!! می دانی ؟
می گویند رسم زندگی چنین است... |
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست ، بخند
کاش می دونستم شاعرش کیه؟!!!
چیزی به ذهنم نمی رسد تا آغازی جدید باشد. لیک می دانم
حرفی از جنس
سادگی باید گفت که سراسر آسودگی باشد.
من هنوز در عجبم!!!
نمی دونم چرا این دو سال اخیر زندگیمو راحت باختم. کسی که سی سال برای زندگی مشترک هیچ تصمیمی نمی گرفت و درست زمانی که نباید عاشق می شی؟!!
تازه بعد از ازدواج و بعد احیاناً طلاق و جدایی تازه می فهمی که چه چیزهایی رو از دست دادی و چه چیزهایی رو بدست آوردی؟
من دل نگرونی های من از اینه که اخلاق و رفتار اطرافیان با آدم تلخ وسرد می شه؟ انگار با موجود عجیب و غریب روبرو می شن!! در حالی که این بنده خدا همون آدمه فقط اینکه از تاهلی دراومده و دوباره مجرد شده اما با هزاران تفاوت ... یکیش اینکه که تنها شده اون هم اساسی ... دوم اینکه هیچکس اونو درک نمی کنه...(داخل پرانتز) اونایی که درک می کنن ببخشید ها منظور دیگه ای دارن... سوم اینکه وارد دنیایی عجیبی شدن... چشم و دلشو نگرون ... نگرون آینده ای که زود خراب شد ... چهارم اینکه اگه خدایی نکرده این وسط بچه ای هم از بین رفته باشه دیگه بدتر.........
راستش همه اینها شامل حال من هم میشه. اول بخاطر اینکه طرفم آدم بسیار بی خیالی بود. دوم اینکه خانواده خوبی نداشت که حتی بعد از طلاق و جدایی حمایتش کنن و این یه جورایی منو آزار می داد که بعد از من چی بسرش می یاد. سوم اینکه همیشه از دیر اومدنش در هراس بودم و ....
در کل آزاد شدم اما چیزی که همیشه آزارم می ده و فکر می کنم شامل همه آدمهایی میشه که مثل من گرفتار این اهریمن شده اند...خاطرات با هم بودنه ...... کاریشم نمی شه کرد. خود من الان حدود 6 ماه می گذره اما هنوز خاطرات تو ذهنم زنده می شه و اشک از چشمام جاری می کنه و حتی قلبم به درد می یاد...
راستش همیشه به فکر جمله ای می یفتم که مرحوم آیت ا... بهجت به همسر سابقم گفته بود. که البته بماند چی بود.. ولی جمله خوبی بود که سراسر زندگی منو دگرگون کرد...
به هر حال هر روز که می گذره احساس می کنم روزنه های جدیدی از سوی پروردگار مهربون واقعا مهربون به روم باز میشه و به آینده امیدوارتر می شم.
امیدوارم همه کسانی که قصد ازدواج دارن زود تصمیم نگیرن تا خدایی نکرده کارشون به طلاق و جدایی نکشه...
به آرزوهای قشنگتون برسین...
برای منم دعا کنین درسم تموم بشه... باشه؟!!
رویا
دوران سختی رو دارم. دورانی که هیچ وقت فکر نمی کردم برای من هم پیش بیاد. همیشه از این تنهایی و جدایی هراس داشتم. و بالاخره سراغ من هم اومد. مثلاینکه چاره ای نیست. اما قربون اون خدا برم. عجب صبری به من داده. عجب انگیزه ای به من داده. فکروشون نمی کردم از این بحران بیرون بیام. راستش اطرافیانم مدام بهم می گن اگه ما جای تو بودیم تا حالا دیوونه شدعه بودیم. با اینهمه گرفتاری و تنهایی و طلاق و ... که برات پیش اومده !! خدا خیلی دوست داشته که اینهمه صبر و بردباری بهت اعطا کرده.
راستش من هم تو کار خدا موندم. اما همیشه به این نکته فکر می کنم:
این همه شکستن سهم من نبود!!
می گذره... هر چند تلخی ها و خاطرات لعنتی فراموش نمی شن...
به آرزوهای قشنگتون برسین...
رویا
اگر غمی هست، بگذار باران باشد
تا مگر من ناگزیر به برخاستن شوم...
فاکنر
به آرزوهای قشنگتون برسین ....
رویا
خداوند به توبه بنده مومنش شاد گردد چنانچه یکی از شما به گمگشته خود که پیدا کرده شاد گردد.
اما صادق (ع)