رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

زود رنج شدم

سلام به همه خوبان


مدتیه خیلی زود رنج شدم. خیلی سعی کردم آروم باشم و سخت نگیرم. تو این هفته دوبار زدم به جاده. اونم نیمه شب. دیگه جاده چالوس رو چشم بسته می رم و میام. تنها جایی که در ایران ازش خاطره ای ندارم. بنابراین هرگز ازش خاطره نمی سازم تا در ذهنم خراب نشه. خلاصه دیشب خیلی با تنهائیم  حال کردم. (کوچه بازاری حرف زدن بد نیست ها!!)

موسیقی ملایم و تونلهای جاده چالوس و چشم بسته رانندگی کردن هنره!



به آرزوهای قشنگتون برسین...



رویا

نظرات 3 + ارسال نظر
♥kd♥ 1393,04,20 ساعت 03:42 http://love.jvvg.org

9158سلام واقعا عالیه، من زیاد بهت سر میزنم انصافا سایت خیلی خوبی دارین
شاد و خوشبخت باشین

گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش


قبله‌ای دارند و ما " زیبا نگار "خویش را



گر مراد " خویش " خواهی ترک وصل ما بگوی


ور مرا خواهی رها کن " اختیار خویش " را



دوستان گویند " سعدی " دل چرا دادی به عشق

تا میان خلق گم کردی " وقار خویش "را



ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم


هر کسی گو " مصلحت " بینند کار خویش را‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

مرتضی 1393,04,24 ساعت 18:21

همچینم کوچه بازاری نبود !
باس فر بخوری تو کوچه و محله ما تا دستت بیاد گوچه بازار کجاس و چه جوری میحرفن !
....
اما این حرفت رو قبول دارم که از بعضی جاها نباس خاطره داشت تا لذت اونجا رفتن با یادآوری اون خاطرات خراب نشه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد