رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

وداع

سلام به همه خوبان...

 

وداع

برو ای دوست برو

برو ای دختر پالان محبت بر دوش

دیده بر دیده من مفکن و نازم مفروش

من دگر سیرم

بخدا سیرم از این عشق دو پهلوی تو پست

تف بر آن دامن که ترا پرورده است

دل من چون دل تو صحنه دلقکها نیست

دیده ام مضحکه خنده چشمکها نیست

دل من مال من

دل من مامن صد شور و بس فریاد است

ضربانش جرس قافله زنده دلان

تپش طبل ستم کوب کوفتگان

چکش مغز ز دنیای شرف روفتگان

تک تک ساعت پایان شب بیداد است

دل من! دل من ای زن بدبخت هوس پرور پست

آتش شعله شیرین شکن فرهاد است

حیف از این قلب حیف از این شور و شراری جانسوز

در عوض با من شوریده چه کردی نامرد !!!

دل به من دادی

نیست ! صحبت از دل من مکن

این لانه شهوت نیست !!!

دل سپردن اگر این است که این مشکل نیست

هان! بگیر این دلت

از سینه فکندیم .. ببرش  

ببرش دور ببر

ببر تحفه زبهر پدرت گرگ پدر!

 

کارو

 

البته کمی تند بود ولی بسیار دلنشین... تا بعد..

رویا 

 

یک لبخند ساده

سلام به همه خوبان

 

یک روز با هم خندیدم

با همه وجود

با تمام شعف

یک لبخند ساده اما پیوسته نمی ماند...

من اینجا و تو آنجا ..

لبخند گم شد .. خنده کم پیدا ...

اما کاش همه می دانستند

می شود در این دنیا خوب بود و خوب زیست ...

 

 

سفرمان را فراموش کن...

آنکه می گوید دوستت دارم...

سلام به همه خوبان

 

 

آنکه می گوید دوستت دارم

دل اندوهگین شبی است

که مهتاب را می جوید.

 

آنکه می گوید دوستت دارم

خنیانگر غمگینی است

که آوازش را از دست داده است...

 

احمد شاملو