رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

تولدت مبارک دنیای مجازی من!!!!!!!!!!

سلام. 21 اردیبهشت وبلاگم هشت ساله شد.
تولدت مبارک

عمر هزار ساله

چقدر بعد از تو بمانم؛ عمر هزار ساله سهم من نیست.

روز تولد

تولد تولد تولدم مبارک!!!!!!!!!!!




تیپا خورده

در ادامه تو ایستاده ام

به تمنای با تو بودن 

کیستم من؟

تیپا خورده ی خاطرات...







رویا

به آرزوهای قشنگتون برسین....................................

عشق کوچولو

یه عشق کوچولو اونم از جنس کاغذی.

پنگوئن و بیخودی جون


سلام به همه خوبان


امروز الحمداله خوب بودم. گوش دردم بهتر شده بود. راستش ما در کارخونه رئیسی داریم که فقط خودش خودشو می تونه تحمل کنه. اگر از دور راه رفتنشو ببینی (به قول همکار در واحد...) شبیه "پنگوئن" می مونه.

برای اولین بار که این اسمو گذاشتیم از خنده دل درد گرفته بودیم. تو شرکت قبلی هم که بودیم آقایی بود که بهش "بیخودی " می گفتیم . البته این افراد از اسمی ببراشون گذاشته بودیم هرگز اطلاع نداشتند.

به نظرم این آدمها که فکر می کنند همه چیز می دونن و نه حرف و نه کار دیگران رو قبول ندارد اندازه مورچه هم چیزی بارشون نیست. البته غیبت نشه وی این فقط حس من نیست. اگر خوب دقت کنیم چند دوست صمیم هم ندارند.



موندم این چند روز تعطیلی رو چکار کنم؟!! بنزین که اصلا ندارم. همین امروز تموم شد. حقوق هم که به بیست و چهار ساعت نکشید پر.


خدا بزرگه



به آرزوهای قشنگتون برسین...

رویا

دردسربی رنگ

امروز هم گذشت

بی تو

بدون عطر تن تو

بی حجم حضور تو 

چقدر سبد خاطراتم ترا جستجو می کند

مگر نشانی ات کجاست ؟!!

که هر بار سر وعده گاه می رسم

ترا گم می کنم ...

امروز هم گذشت

بی آنکه رد پائی از تو بیابم..

آه! چه درد سربی رنگ است 

اندوه نبودن تو ...




رویا




سفری در راه است

نه در حجم دنیا می گنجم

نه در قفس تنگ جسم

روزهایی که می گذرد سنگین است

احساس می کنم سفری در راه است...


رویا

جوگیری


روی زمــیــنــی زنـدگـی مـی کــنــیــم که خــودش رو ” جــــو ” گرفته !
دیگه تــکـلـیـفــ آدمـــاش مــعــلـومه ….!

نفس های تو

"خدا کند نفسش مست نسترن باشد

کسی که دوست ندارد کنار من باشد

چرا همیشه رگ سر نوشت زخمی من

تمام زندگی اش بال و پر زدن باشد

بگو کجا ببرم پاره های روحم را

کجاست آنکه بخواهد مرا بدن باشد

چه بی ملاحظه گردن به عاشقی داد م

به مسلخی که نباید سری به تن باشد

کلاف پیله به بازوی این پرنده ببند

که هم لباس رهایی و هم کفن باشد. "