رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

کدام دل؟!!




دلمان خوش است که مینویسیم و دیگران میخوانند، و عده ای میگویند: آه چه زیبا!

و بعضی اشک میریزند و بعضی ها میخندند!

دلمان خوش است به دروغ هایی که از راست بودن قشنگترند…

به شاخه گلی دل میبندیم و با جمله ای دل میکنیم…

دلمان خوش میشود به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی!

و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود چقدر راحت پشت پا میزنیم به همه چیز…

و چه ساده میشکنیم همه چیز را…

حتی دلی را…

دلمان خوش است… اما کدام دل!!!.؟؟؟



نگذار امشب به فردا برسد


مهدی جان!

باور کن زمین جای ماندن نیست.

این روزها که نه

هر روز و شب که از پی هم می روند

دنیا برایمان عجیب تر و البته تکراری می شود

ما را برهان

از این همه دری که درمانی ندارد

از اینهمه دلتنگی که گاه چونان ریسمان گلو را می فشارد

و گاه از فرط دلتنگی جانمان به لبمان می آید...



نگذار امشب به فردا برسد ... خود را برسان ...