رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

اسماء خداوند بزرگ


الله خداThe Name Of God  
الرحیم مهربانThe Mercifull
الرحمن بخشایندهThe Beneficent
الملک پادشاهThe King
 

القدوس مقدس The Holy
الجبارتوانگرThe Compeller
العزیزباشکوهThe Mighty
المهیمن نگهدارندهThe Protector 

 

المؤمن اطمینان دهندهThe Guardian Of Faith
السلام
پاک و سلامتی بخش عالمThe Source Of Peace
الغفار
همیشه بخشایندهThe Forgiver
المصور
نگارگر، صورتگرThe Fashioner
البارئ
درستThe Evolver 

 

الخالق آفرینندهThe Creator
المتکبر
بسیار بزرگThe Majestic
العلیم
داناترینThe All Knowning
الفتاح
گشاینده (پیروزکننده)The Opner
الرزاق
همیشه روزی دهندهThe Provider
 

الوهاب نیک بخشایندهThe Bestover
القهار
فروکاهندهThe Subduer
المعز
عزیزکنندهThe Honourer
الرافع
(به سوی خود) بالا برندهThe Exalter
الخافض
پست کننده، خوار کننده The Abaser 

 


الباسط گستراننده، فراخ کننده روزیThe Expender
القابض
می‌راننده، بیرون کشنده جان‌هاThe Constrictor
العدل
بینهایت عادلThe Just
الحکم
دادگرThe Judge
البصیر
بیناترینThe All Seeing
 

السمیعشنواترینThe All Hearing
المذل
خوارکنندهThe Dishonourer
الغفور
بسیار بخشایندهThe All-Forgiving
العظیم
بی‌انتها The Great One 

الحلیم بسیار بردبارThe Forbearing One
الخبیر
آگاه‌ترین   The Aware

اللطیف آن‌که بر بندگانش لطف داردThe Subtle One
المغیث
نگاه دارنده، یاورThe Maintainer 

 

الحفیظ نگهدارندهThe Preserver
الکبیر
بزرگ‌ترینThe Most Great
العالی
بلند مرتبهThe Most High
الشکور
بسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است عمل کوچک را)The Appreciative

المجیب پاسخگوThe Responsive
الرقیب
نگهبان، بیننده و آمادهThe Watchfull
الکریم
بسیار بخشندهThe Generous One
الجلیل
بسیار گرانقدرThe Sublime One
الحسیب
شمارندهThe Reckoner
 

الباعث برانگیزنده مردگانThe Resurrector
المجید
بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)
The Most Glorious One
الودود
دوستThe Lovingالحکیم فرزانه، بسیار خردمندThe Wise
الواسع
گسترده، وسیعThe Far-Reaching
المتین سخت (و نیز پاینده)The Firm One
القوی
پرزورThe Most Strong
الوکیل
عهده دار همه امور بندگان و موجوداتThe Trustee
الحق
راست، درستThe Truth
الشهید
بینندهThe Witness 

المعیدبازگرداننده، دوباره زنده کننده The Restorer
المبدئ
نخستین آفرینندهThe Originator
المحصی
شمارندهThe Reckoner
الحمید
ستودهThe Praiseworthy
الواجد
یابندهThe Finder 

 

القیوم قائم به ذات (همه-آفریننده‌ای که کسی او را نیافرید)، پایندهThe Self-subsisting
الحی
زندهThe Alive
الممیت
می‌راننده، نابود کنندهThe Creator Of Death
المحیی
زندگی بخش، هستی بخشThe Giver Of Life
القادر
تواناThe Able 

الصمدبی‌نیازThe Eternal
الاحد
یگانه (خدایی جز او نیست)The One
الواحد
یکتا سرپرستی که همه ولایتها از اوستThe Unique
الماجد
بزرگوارThe Noble 

 

الأخرواپسین، آخر فناکننده موجودThe Last
الاول
نخستین، اول پدیدارکننده وجود The First
المؤخر
فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آن‌ها بجای آن‌هاThe Delayer
المقدم
فراپیش کشندهThe Expediterالمقتدرتعیین کننده (قضا و قدر)، فراترThe Powerful
البرنیکوترینThe Source Of All Goodness
المتعالی
خود ستودهThe Most Exalted
الولی
دوست، یار و نگهبانThe Governor
الباطن
پنهان، همه دربرگیرندهThe Hiddeen
الظاهر
آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروزThe Manifest 

 

مالک الملک فرمانروای جهانThe Eternal Owner Of Sovereignty
الرؤوف
بسیار دلسوز و مهربانThe Compassionate
العفو
درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهانThe Pardoner
المنتقم
انتقام گیرThe Avenger 

 

التواب همیشه توبه پذیرThe Acceptor Of Repentance
المغنی
بی‌نیاز کننده، بسندهThe Enricher
الغنی
توانگرThe Self-Sufficient
الجامع
گردآورندهThe Gatherer
المقسط
عادلThe Equitable
ذو الجلال والاکرام
دارای شکوه و بخششThe Lord Of Majesty and Bounty
الهادی رهنماThe Guide
النور
روشنیThe Light
النافع
سودمندThe Beneficial
الضار
آزار دهنده (این صفت تنها در احادیث یافت می‌شود)The Distresser
المانع
بازدارندهThe Preventer
الصبورشکیباThe Patientالرشیدراهنما، آموزگار و دانای بی‌خطاThe Guide To The Right Path
الوارث
مالک نهایی تمام مخلوقاتThe Supreme Inheritor
الباقی
ماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)The Everlasting
البدیع
سنجش ناپذیر، آفرینندهThe Incomparable 

گفتگوی یواشکی با خدا

گفتم: خسته‌ام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.


گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته.

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله.

گفتی: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم.

گفتی: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم.

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم.

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43) ::. 

 

منبع:پرشین استار

سکوت

امروز فقط سکوت کردم به احترام روزهای خاموش.

چسب زخم!

 

"به کودک خیابانی که چسب زخم میفروخت گفتم :  تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم باز نه زخم های من خوب می شود  نه زخم های تو ...!"

ممنونم



"از کسانیکه از من متنفرند ممنونم ، آنها مرا قویتر می کنند .
از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم ، آنها قلب مرا بزرگتر می کنند .
از کسانیکه مرا ترک می کنند ، ممنونم آنان به من می آموزند هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست .
از کسانی که با من می مانند ممنونم ، آنان به من معنای عشق و دوستی را نشان می دهند . . "

بازی گردون

من که نیستم خسته از دیدار تو   

خسته ام از بازی گردون تو

" عشق اول مونس آخر"

یاد جمله ای افتادم که تا امروز معنای عمیق اونو نمیدونستم :

 

" عشق اول مونس آخر"  

 

برای اولین بار 20 سال پیش شنیده بود. حدود 13 سال داشتم. احتمالا دوره راهنمائی بودم و اون زمان دفتر شعر داشتیم و هر شعری رو می نوشتیم. سال 1371 و من فکر کنم دوران راهنمایی بودم.  

از جنگ زیاد نگذشته بود. ولی با این حال شور و عشق و سرمستی وجود داشت. لااقل خیالت راحت بود کسی نیست که دلت برایش تنگ شود. آنقدر مغرور بودی که دل هر کسی را بدون پشیمانی بی بازگشت بشکنی. دلت به حرفهای شوخی شوخی بچه ها خوش بود. از کلاس درس فرار کردن و نوشتن یک مشت شعرهایی که با غرض اسم شاعرانش را نمی نوشتی.  

نمی دانم اگر بچه های دوران مدرسه را ببینم چه حس و حالی خواهم داشت. امروز دلم می خواست باز برمی گشتم به آن دوران. شاید که نه حتما شعرهای بهتر را در دفترم می نوشتم. و مجبور نبودم امروز "عشق اول مونس آخر" را به یدک بکشم.  

 

  

 

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

وداع تلخ

سلام  

 

 

دیشب ساعت نزدیک ده شب بود. داشتم تلویزیون تماشا می کردم. حرم مطهر امام علی (ع) در نجف اشرف رو نشون می داد. دیگه نتونستم طالقت بیارم رفتم اتاق خودم. موسیقی مذهبی گذاشتم و زار زار گریه کردم. یاد آخرین زیارتی که از ضریح و حرم مطهر امام مومنان علی(ع) افتادم. آخرین شبی که در نجف بودم و صبح تلخ وداع و خداحافظی دیوونه ام کرد. دستم روی نرده های برگشت به سمت هتل بود اما هر گام که بر می داشتم برمی گشتم و نگاهمو به گنبد طلایی و خاک آلود امام علی (ع) می انداختم. صبح سردی بود و هوای وداع تمام مرا تنگ در آغوش گرفته بود.  

یارای وداع نداشتم و هرگز نگفتم خداحافظ.  

کاش می توانستم بار دیگر به زیارتش برم و خاطرات نخست را با او تکرار کنم.  

 

رویا

 

آخه بی کی بگی؟

سلام به همه خوبان  

 

 

حدود 1.5 ماهه قریب به دو ماهه که یک مسئله خیلی مهم سخت فکرمو بخودش مشغول کرده . نه می تونم به کسی بگم و نه می تونم کاری انجام بدم. فقط می دونم که یک کم دیگه باید صبر کنم تا بتونم مسئله رو یه جوری حلش کنم.  

راستی که خیلی سخته تو زندگی همه جور آدم باشه ولی نتونی بعضی چیزها که شاید از نظر اونها مهم نیست ولی برای تو ارزش حیاتی داره - بهشون بگی.  

 

شب خوبی نداشتم. کمی هم کسالت داشتم. اما حتی اجازه ندادم خانواده بدونن. تمام شب رو به گذشته ها فکر کردم. راستی الان که خوب دقت می کنم گذشته ام بهتر از امروز و حالم بود. قدر گذشته ها رو هم دونستم و هر کاری از دستم براومده برای امیدوار بودن انجام دادم. اما الان احساس می کنم به یکنواختی که همیشه ازش فراری بودم به سراغم اومده ول کن نیست.  

کارخانه شاید به دلیل تعطیلات عید فطر یک هفته بیشتر تعطیل کنه . موندم این مدت رو چکار کنم. البته می خوام دکور خونه رو عوض کنم. کلی کتاب تلمبار شده که باید مرتب کنم. کلی وسایل اضافه است که باید ردشون کنم بره.  

ماشین رو ببرم کارواش صفایی بدم. دفاتر شعرهای قدیمی رو دوباره مرور کنم. فعلا مسافرت برام مقدور نیست. شاید بمونه آخر شهریور که مصادف بشه با روز تولدم به زادگاهم برم.  

امروز کارخانه خبری نیست. همه چیز بروز الا دل من.  

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

برای من هم دعا کنین این مسئله ای که برای من پیش اومده از اول کان لم یکن بشه.  

 

رویا