رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

 

 

 

 

عید عذیر خم بر همه شیعیان مبارک

همه لرزش

 

 

«همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق گریزی گردد،  

 

پناهگاهی نه.»

مرور غریب

 

 

منم مرور غریبی بر شیار نازک خاک  

آنکه در اشتیاق تو تاول زده احساس من ...

بعضی اوقات

 

 

گاهی اوقات بستن چشمها به روی بعضی اتفاقات برای آدم سنگین تموم می شه.

زمان بدرقه خدا

 

میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟ جایی که میری مردمی داره که می شکننت. نکنه غصه بخوری؟ من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی. توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم.

معرفت

این جمله هیچگاه در ذهنم کهنه نمی شود:  

 

 

 

معرفت تنها زمانی ارزشمند است که از صافی تجربه عبور کند.  

 

 

یک شعر

 

در دل من چیزی است   

مثل یک بیشه نور   

مثل خواب دم صبح   

و چنان بی تابم   

که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت   

بروم تا سر کوه   

دورها آوائی ست که مرا می خواند...   

 

سپهری  

 

گناه من

 

 

گناه من چه بود!! می خواستم پیک نباشم...

رویا

سلام به همه خوبان  

 

 

من اومدم. اما هنوز خوب نشدم که یک مشکل دیگه پیدا شد. انگار ما آدمها بخصوص مسلمونا نفرین شده اند به درد و متهم هستیم به بند و اسارت. البته خود من دیگه خیلی وقته بی خیال شدم. انگار اگه از این خواب بیرون نیام بهتره. یا شاید سرمو بکنم زیر برف و دیگه چیزی نبینم. اصلا من امروز اومدم که بگم خوبی به کسی نیومده. تا خوبی می کنی فکر می کنن حتما قصدی داری؟ می خوای چیزی بدست بیاری که قبلا نداشتی. بابا ما درمونو به کی بگیم. ما در ازای کار خیر چیزی نمی خواهیم. مگه زوره.  

 

به هر حال دوره نقاهت سرماخوردگی رو می گذرونم. بعدش هم خدا بزرگه تا ببینیم این سرنوشت دیگه چه خوابی برامون دیده؟!! 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین...  

 

واسه ما هم یه آرزو کنید بی انصافا!! 

 

 

رویا