رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

ترخیص

سلام به همه خوبان


دیشب خیلی خوب نخوابیدم. همش یک ساعت به یک ساعت بیدار می شدم. ساعت 4 صبح بود که رسما خوابم نبرد. همینجوری فکر تو ذهنم اومد. ساعت نزدیک 6 صبح بود که بیدار شدم و بدو رفتم که ماشینمو ترخیص کنم. مثل همیشه چهارراه ایران خودرو شلوغ بود اما روان بود. ساعت 7.30 بود که رسیدم خیابون قزوین. خلافی ماشینو گرفتم صفر بود البته دو ماه پیش 240 ت ناقابل جریمه داشتم. خلاصه مسئول خلافی ها دو نفر رو راه انداخت بعد گفت دستگاهم خرابه برید خیابون هلال احمر.

خدایی من شانس آوردم که اولین نفر بودم.

خلاصه مراحل بیخود و بی جهت طی شد و ساعت 8.30 بود که رسیدم خیابون وصال و ماشینو ترخیص کردم.

ساعت 9.40 دقیقه بود که رسیدم سر کار. خیلی خوابم میومد. ناهار نیاورده بودم. ناهار هم با بقیه بچه ها خوردم. خیلی بی حوصله بودم. به هر حال بحث شیرین صادرات بود و باید اطلاعات کشور عراق رو بدست می آوردم. بعدش که رسیدم خونه کلی خونه رو تمیز کردم. مدارک رو طبقه بندی کردم. راحت شدم از این بی نظمی رنج می بردم.

اینم از امروز که گذشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد