رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

بوی مرگ

سلام به همه خوبان 


راستش امروز تو کارخونه خیلی سرم شلوغ بود. باور کنید حتی نتونستم خوب غذا بخورم. شاید کمی بی ربط باشه ولی دلم برای حرم مطهر امام رضا (ع) خیلی تنگ شده منتظر یک روز تعطیل هستم تا به پابوس برم. بعد از سفر کربلا یکبار به مشهد مقدس رفتم. و شاید زیباترین سفر.



نمی دونم اما این روزها احساس عجیبی دارم. بوی مرگ همه جا با من است. هر چند اونقدر آمادگی مرگ رو دارم که در باور کسی نمی گنجد. احساس می کنم پوست دنیا برایم تنگ است. احساس زندانی را دارم که دیگر از انفرادی خسته شده و به هوای تازه نیازمند است. 



من که خود خدای امید و آرزو بودم دیگر آرزویی ندارم. احساس می کنم دیگر لبریز شده ام از خویش. 

نفرین بر لحظاتی که بی امید بگذرد.



به آرزوهای قشنگتون برسین...


رویا 


خنده بازار - بخش دوم اگه خدا بخواد


قلیون وایرلس


رفتم گلفروشی گفتم آقا این گل طبیعیه ؟؟؟
.
.
.
.
.
یه دختر بچه ۷ ساله اونجا بود گفت نَ سزارینه !
.
.
.
.
.
.
.
.
به جون خودم من تا ۱۵ سالگی فکر میکردم بچه ها رو لک لک ها از آسمون میارن





این که چیزی نیس. پراید منم خودشو تعمیر میکنه. تو راه برام داستان هم میگه
نون هم میره میخره



بچه که بودم یه آبمیوه گیری داشتیم که وقتی روشنش میکردیم رسما رم میکرد و علاوه بر صدا و ویبره، میرفت یه دوری هم میزد تو آشپزخونه

بعد بابام همش منو مامور میکرد اینو نیگر دارم تا خودش هویجا رو آب بگیره. دقیقن حس اون کارگرایی رو داشتم که آسفالت رو سوراخ میکنن



اولین بوسه…
شیرین ترین لحظه بعداز چند ساعت درد کشیدن
و اشک شوق مادر…



مهندسین کامپیوتر بی سواد

سلام به همه خوبان 


بعد از عمری اومدم صفحه فیس بوک بسازم اونم با فری گیت که به زحمت باز میشه. به هر حال فعلا بی خیال شدم. 


راستش امروز اونقد تو کارخونه کار داشتم که خدا وکیلی چای هم درست و حسابی نخوردم. بدی نمایشگاه همینه. بعد از نمایشگاه کلی گزارش ماموریت و به قول بچه ها ترکش های نمایشگاه رو باید جمع کرد. تازه وب سایت شرکت هم امروز  حک (احتمالا هک درسته) شده بود. 

با کلی مکافات و پاچه خواری از مدیریت سایت خواستم که فعلا و موقتا از این حال آبروریزی در بیاره. کلی حرف زد. 

واقعیت دیگه اینکه چون من صدای رسا و گیرایی دارم هر کس همنشین صحبت هام میشه دیگه ول نمی کنه. البته اینو به این جهت گفتم که شاید می تونم دوبلور خوبی بشم. چند بار هم تصمیم گرفتم این کارو بکنم ولی نشد. خلاصه لپ کلام اینکه از ساعت 9 تا 11 این مدیر ساعت هی حرف زد. حرف کشید. البته من هم وایساده بودم بالای سرش که کار سایت شرکت رو انجام بده اگر نه دل خوشی از این مهندسهای کامپیوتر بی سواد ندارم. 


بالاخره ساعت 11 امدم بیرون. خدا خدا می کردم که ماشینمو پنچر نکرده باشند که الحمداله به خیر گذشت. 

برگشتم به سمت کارخونه. و روز از نو و ...


به آرزوهای قشنگتون برسین... 



رویا  



دست دلم

امروز دست دلم را می گیرم 

دیگر بهانه به دستت نمی دهم تا دستش بیاندازی. 



حال امروزم

چند روز بود قصد داشتم این دستنوشته ها را رو وب بذارم:



بوی بادام تلخ می دهد 

آینکه بدانی، محترم است کسی که هر دو رویش یکی است.





یک روز دیگر گذشت. گذشت اما بی تو. با خاطرات تو.

نمی دانم اما گمان می کنم خاطرات زنده مانده گارترند 

و در عمق جان آدمی ریشه می دوانند. 

یاد گرفته ام خاطرات ضبط شده دیگر حال و هوایی ندارند

کمتر مرورشان می کنم 

آخر خاطرات مرده زنده نیستند. 

پس به روزهای زنده می اندیشم

همان روزهای و خاطرات زنده ای که روزی سهم تو بودند. 








شستشوی ذهن آغاز می شود

با نام واژه هایی که اگر تکراری هم شوند 

باز شکوه خود را حفظ خواهند کرد

با نام آرزوهایی که همیشه در سطر اول قرار دارند 

با اینکه دست نیافتنی ست اما 

با امید باریکی جان می بخشند. 





گفتم: امروز حال خوبی دارم 

از حال تو هم با خبرم. 

حال امروز ، حالی میان شادی و اندوه غریبی ست. 

مثل خواب اجباری در بهار. 

ناخواسته سراغت را می گیرد بی رضایت تو. 

بتو گفته بودم پیشتر 

بیشتر مراقبم باش

تا خواب ابدی بهار مرا با خود مشغول نکند. 





قول داده بودم، قبل از این سفر همه چیز را برایت تعریف کنم. یقین داشته باش از هرچه بود با تو گفتم جز یک خبر. 

خبر بیماری ام که می دانم شنیدنش دشوار بود. ترجیح دادم نگویم تا لذت دوست داشتنت پایان نگیرد. مرا ببخش خبر دست اولی نداشتم. 






از تو چه پنهان فروش امسالم خوب بود. تمام غم و اندوهم را به رودخانه ای در قبال یک شنا فروختم. 





گوشت با من است. تکرار حرفهای دیروزم نیست. فرزندی در راه است. 







به آرزوهای قشنگتون برسین...

رویا 

بالاخره پر سرعت شدم

سلام 

امروز بالاخره اینترنت ADSL  خونه وصل شد. هر چند سرعتش پائینه ولی از هیچی بهتره. 

هنوز خستگی نمایشگاه رو حس می کنم. امروز تولد یکی از دوستانم بود براش هدیه هم خریده بودم اما وقتی بهش زنگ زدم خواب بود. چند بار بهش زنگ زدم گفت سرم شلوغه. 

من نمی دونم چرا آدمها اینجوری هستند. الحمداله خدا را شکر من از هیچ لحاظی کمبود ندارم. پدر و مادر خوب، کار خوب اما این دوستان من خیلی بی معرفت هستند. حالا اگر من یک روز زنگ نزنم فردا گله می کنند که رویا چرا زنگ نزدی؟!! 

اما وقتی خود من با اینهمه مشغله زنگ می زنم جواب تلفن نمی دن. راستی این دنیا اونقدر ارزش داره که دل کسی رو از خودمون برنجونیم. دل کسی که شاید یه زمانی دیگه بین ما نباشه؟!!!



به آرزوهای قشنگتون برسین...


رویا 

هفته زن


فاطمه (س) ، دختران، بانوان، مادران روزتان مبارک




سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،

نه مرگ ،

نه ترس ،

سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛



به آرزوهای قشنگتون برسین...

نمایشگاه تهران


سلام به همه خوبان


بالاخره دیروز اختتامیه نمایشگاه توانمندیهای صادراتی ج.ا.ایران به کار خود پایان داد. هر چند با کاستی های زیادی روبرو بود و برخی از مسئولین بلند مرتبه با لج و لجبازی بی مورد اجازه ندادند به موقع این نمایشگاه افتتاح و طبق برنامه پیش بره. ولی به هر حال خود غرفه داران و بویژه صادرکنندگان محترم کشورمان خودشان همه کارها را انجام دادند.

البته جز خستگی تجربه های فراوانی عاید اینجانب شد.



چند روز دیگه تعدادی عکس هم برای تماشا آپلود خواهم کرد. 


به آرزوهای قشنگتون برسین ... 
رویا 


خنده بازار - 1

سلام به همه خوبان

از امروز تصمیم گرفتم از این خنده بازار بی مزه که هست و همیشه تکراریه و تا به ما می رسه خنده دار نیست رو براتون بزارم حالشو ببرین!!!



بابام به مامانم اس ام اس عاشقانه فرستاده…الان ۲ روزه خونمون دعواست!!

مامانم گیر داده به بابام که این اس ام اس و کی واست فرستاده !!!!
.
.
.

داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود.
رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید.
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم :
پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟
ی دفعه دو دستی زد تو سرشو گفت :
اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟!!!!
.
.
.

از مارمولک له شده زشت تر٬ پسربچه تو سن بلوغه. اصلن مثل کوبیسم میمونه!!! هیچیش به هیچیش نمیا!
.
.
.
رفتم یوگا اسم بنویسم، لامصـــب دو به شک بودم حوصلم میشه برم یا نه!
یارو گفت میای کلاس ملافه و بالشم بیار!! فهمیدم همون ورزشیه که یه عمر دنبالش بودم
.
.
.

آیا میدانید این زوج‌های عاشقی که روی ریل قطار و به سمت غروب خورشید قدم می‌زنند،
یا تا حالا قطار سوار نشده اند یا اگه سوار شده اند دستشویی نرفته اند،
یا اگه دستشویی رفته اند به سیستم دفع فاضلاب قطار دقت نکرده اند؟
.
.
.
آقای شهردار پشت در این سرویس بھداشتی ھای عمومی یه دکمه لایک ھم بزارید تا ما این کامنتارو که ملت مینویسن لایک کنیم
.
.
.

لامصـــب با این نرخ سکه
دیگه دختر مذهبی هم نمیشه گرفت !!۱۴ تا سکه هم حساب میکنی خیلی زیاده !
باید یکی و پیدا کنیم به ۵ تن راضی باشه
.
.
.
رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.
تو عوارض جانبیش نوشته:
سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب
دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه
نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !
فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود
.
.
.

از غضنفر می پرسن: بلندترین برج تهرون کدومه؟ می گه: آزادیه دیگه، معلومه که !!!
دو باره می پرسن: پس برج میلاد چی؟
جواب می ده: بابا شما خبر ندارین! اگه برج آزادی پاهاشو ببنده، از میلاد هم بلندتره
.
.
.
میدونید چرا روی خیابان ولی عصر این اسمو رو گذاشتن ؟؟؟
چون صبح و ظهر
هیچ خبری نیست
ولی عصصصصصصصصصر، بیا ببین چه خبره
.
.
.
خوب به دخترایی که می شناسین نگاه کنین یه نشونه پاک نشدنی توشون پیدا کنین
چند وقته دیگه که لوازم ارایش قحطی بشه دیگه نمیشه شناختشون
.
.
.
تو ایران فقط وقتی آرایش عروس رو قبول دارن که دیگه حتی مادرش هم نشناسدش
.
.
.
غضنفر میاد تهران ، تو ترافیک گیر میکنه
میگه : ها ماشالا ! به این میگن عروسی
.
.
.

یارو میگفت : رفتم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین…
جناب سروان داد زد: کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟ منم با ذوق و شوق
دستمو بردم بالا گفتم : من!
جناب گفت: پاشو اینا رو بشمار
.
.
.
یکی از دوستام گفت : یه دوست دختر خوب دارم در حدِ تیم ملی
منم گفتم : اگه منظورت تیم ملی الآنه،باید بگم که خاک تو سرت با این انتخابت
.
.
.

خیلی وقت احساس امریکایی بودن دارم چون هیچ غلطی نمیتونم بکنم
.
.
.

همیشه میگن شکست مقدمه پیروزیه نمیدونم پس من کی از دور مقدماتی صعود میکنم
.
.
.

انکار نکنید، همتون حداقل یه بار تو بچگی‌ در یخچال رو آرم میبستین و از لای درش به زور نیگا میکردین ببینین کی‌ چراغش خاموش می‌شه !!!
.
.
.

دلم میخواد لیلا فروهر رو ببینم و ازش بپرسم چطور شد که از «ای دل تو خریداری نداری» رسیدی به اشعار مولانا
.
.
.
دقت کردین وقتی میرین دکتر
مریض قبل شما ٣ ساعت تو اتاق دکتره
ولی وقتی نوبت شما که میشه دو ثانیه معاینه میشین و میایینبیرون! ؟
.
.
.
بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !
جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : “I See You”
.
.
.
فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …
حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !
.
.
.
“معرفت” یه موقعی لباس رفاقت بود!!! الان “منفعت” جاشو گرفته
.
.
.
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی، میبُری
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی، زیادی‌ئی…
.
.
.
دنیا رو می بینی ؟ حرف حرف میاره ، پول پول میاره
خواب خواب میاره ولی محبت خیانت میاره !
.
.
.
یک ساعته اومدم کلوب و در اتاقمم بستم ک دارم درس میخونم
الان بابام اومده میگه دخترم داری چیکا میکنی؟
گفتم دارم درس میخونم میگه بیا کتابتم ببر که بهتر متوجه شی !
.
.
.
هیچی ترسناک تر از این نیس بیای خونه ببینی یکی اتاقتو تمیز کرده
حالا ۲ ساعت باید بشینم فکر کنم ببینم چی قایم کرده بودم و آیا کشف شده یا نه !
.
.
.
رو دسته صندلی نوشته بود وقتی زلزله اومد پشت صندلیو نگا کن
پشتشو نگا کردیم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزه اومد !
.
.
.
اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم
خوردم به آینه!
.
.
.
هر وقت دره این یخچال لامصــب رو باز میکنیم خالیه ها،
حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک
تو یخچال جا بدیم
باس یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم ..!
.
.
.
بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!
چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه
تازه شیرینیاتم خوردن !
.
.
.
ﻏﻀﻨﻔﺮ ﺗﻮ ﺍﻧﻮﺑﻮﺱ ﺗﺎ ﻧﺸﺴﺖ ﯾﻪ ﭼﮏ ﺯﺩ
ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﺶ!!!
ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﭼﺘﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ؟؟؟
ﻏﻀﻨﻔﺮ:ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯿﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻬﻮ ﺯﺭ ﺯﺭ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﮑﻨﯽ =))
.
.
.
دختر ﻧﻮﺷﺘﻪ :
” ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩﯼ،ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ “!
ﯾﻪ پسره ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺟﺮﺍﺡ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﺖ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ؟ !!
.
.
.
آهای اونایی که خیلی خودتونو میگیرید
چاه توالت ما هم خیلی وقتا میگیره
گفتم که در جریان باشید
.
.
.
آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید؟؟؟!!!
فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن
.
.
.
بیست سوالی ….؟
_ تو جیب جا میشه ؟
بله
_از جیب راحت در میاد ؟
بله
_glx ؟
افرین درسته !
.
.
.
پیرزن دید عزراییل داره میادازترس رفت تومهدکودک نشست پیش بچه ها
و شروع کرد به پفک خوردن!
عزراییل نشست پیشش گفت چکارمیکنی؟
پیرزنبا صدای بچگانه گفت:قاقامیخورم!
عزراییل گفت پس بخورکه میخوایم بریم ددر!!؟
.
.
.
اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن !
.
.
.
دختره فرم دانشگاه پر کرده:
نام:پریسا ….
نام خانوادگی:جلالی ….
فرزند: سوم!!
این چطوری کنکور قبول شده واسم سواله :دی !
.
.
.
اگه بدونید چنگیزخان با سوزوندن کتابای علمی
چقد از بار درسهایی که قرار بوده بخونیم کم کرده
هر شب جمعه واسش فاتحه میخونید !!!

منبع : فوکارو

فکاهیون - سال 1365

حیفم اومد این تصویر رو نزارم.