رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

یک روز با پائیز

سلام به همه خوبان  

 

تقریبا یک ماه داره از فصل پائیز که - فصل آغازها و پایانهاست - می گذره. نمی دونم فقط من اینجوریم یا همه تقریبا دچار این احساس هستند؛ غروب که می شه بغضی نامعلوم گلومو به دردمیاره. انگار یاد کسی می افتم که یا در کنارم نیست و یا از نبودنش در عذابم.  

غروب پائیز عمر کوتاهی داره ولی امان از اون دل که گرفتار غروب و غم نارنجی رنگ اون بشه. به هر حال امیدوارم این پائیز هم مثل پائیزهای خوب خدا که گذشتند و سرنوشت ما ها رو رقم زدند و تلخی ها و شیرینی ها با خود بهمراه داشتند- بگذره و عمرمون را با عزت و سربلندی حداقل در برابر خودمون طی کنیم.  

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد