رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رومشکان چه شد؟

سلام به همه خوبان  

 

 

امروز روز بسیار پر کاری بود. صبح اول صبح رفتم وزارت امور خارجه که از یک کارشناس خارجی در کشور عربستان دعوت کنم بیاد کارخونه.  

 

ماشین نبردم. بنابراین دادشم منو تا یه جایی رسوند. در ابتدا باید می رفتم سازمان بازرگانی استان تهران و بعدش می رفتم وزارت امورخارجه.  

 

کارم اتاق زیاد طول نکشد. با خودم گفتم حتما وزارت امور خارجه چند ساعتی معطل خواهم شد.  

حسن آباد از مترو پیاده شدم و خلاف خ امام خمینی رفتم تا به ساختمان قدیمی وزارت امور خارجه نزدیک شد. وای!!!!!!!!!!!!!!!! چقدر شلوغ بود. البته هر کسی کار خاص خودش را داشت. آخرین با که اینجا اومده بودم سال 84 یا 85 بود که برای تابعیت رومانا اقدام کردم. بگذریم.  

 

مدارکم را نشان دادم و رفتم طبقه دوم اتاق 335 اگر اشتباه نکنم. مرا حواله دادند اتاق بغلی. رفتم . آقا گفت ثبت نام اینترنتی کردید خانم؟ 

گفتم نه. بعدش پرسید مهمانت کی می خواد بیاد. گفتم هر چه زودتر بهتر. پرسید فرودگاهی می خواهی؟ سرآسیمه گفتم: آره. 

 

نشانی شرکتی که متعلق به بازنشستگان وزارت امور خارجه بود را داد. شرکت را پیدا کردم. باورتان نمی شود 10 دقیقه نشد که کارم راه افتاد. اساسا هر وقت جایی می رم کارم زود درست میشه. البته ناگفته نماید که مدارکم کامل بود. بالاخره درخواست ویزی الکترونیکی برای آقای رئیس احمد تبعه عربستان دادم که تشریف بیاورند ایران. شماره رفرنس رو هم به موبایلم اس می زنند یا خبر می دهند. به همین راحتی تموم شد.  

برگشتم اومد انقلاب که برم آگهی چاپ شده مزایده اموال یکی از پرونده هامو بگیرم. رفتم دادگستری استان تهران واقع در خ 12 فروردین روبروی ساختمان سابق جنایی که آدرس دیگری را جهت  دریافت آگهی دادند.  

ناگفته نماند که یکی از بچه های دانشگاه زنگ زد و گفت که داره می ره فرودگاه که بره قشم. بعدش هم یادآور شد که ماشین اش را پلیس برده. کارش دراومد بنده خدا. قرار بود امروز بریم محضر تا وکالت نامه بده تا پرونده چک رو برایش پیگیری کنم که این هم اینجوری شد.  

 

ساعت نزدیک 11 بود که تصمیم گرفتم برم چیزی بخورم. هی لفتش دادم تا ساعت به یک برسه. طاقت نیاورم چیزی گرفتم و خوردم. بعد به راه افتادم که بر گردم کارخونه. ساعت نزدیک 2 بود که به کارخانه رسیدم.  

 

گزارش رو نوشتم.  

 

 

 

 

 

 

راستی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! رومشکان چه شد؟؟؟

 

تو مسیر برگشت بودم که از طرف دفتر وزیر محترم نیرو، آب و فاضلاب کشور و دفتر حقوقی زنگ زدند و پیگیر نامه من به وزیر شدند. شماره دوستم رو دادم و خواستم که نمونه ای از آب شهرشون رو براشون بفرسته. البته نمی دونم خبر رو کدامیک از خبرگزاری ها و یا روزنامه ها چاپ کردند که اینجوری سراسیمه به من زنگ زدند. البته تا اجرایی بشه فکر کنم باز هم باید نامه بزنم.  

 

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین...  

 

رویا

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مرتضی 1391,03,17 ساعت 21:01

خدا قوت ......

عزیز مرسی که به فکر مردمی ...

امیدوارم همیشه و همه جا کارهات درست و رو به راه بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد