رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

بهانه

این روزها دلم کمتر می گیرد. 

می پرسی: چرا؟ 

گفتم: همه بهانه ام این بود که چرا دیر به خانه می آیی؟!! 

اما  

اکنون  

که  

رفته ای  و با خاک همآغوش شده ای..

بهانه ای  

برای  

دلگیری  

ندارم... 

 آرام نشسته ام که مگر نیمه شب هم  شده به خانه ات برگردی؟!! 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد