رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

سفری جدید

 

سفر مرا زنده می کند و انگیزه ای فولادین برای زیستن... 

 

همیشه دوست داشتم با پدر و مادرم سفری هر چند کوتاه داشته باشم. اما تا به امروز که 32 سال از زندگی ام می گذره نداشتم.  

همیشه سفرهای طولانی وکوتاه را به تنهایی می رفتم. تنهایی هم دوران و لذت خاص خودش را دارد. اما این سفری که ان شاا.. بعد از امتحانات پایان ترم دانشگاه خواهم داشت و البته با پدر و مادر، سفر معنوی به کربلا خواهد بود.  

 

مطمئنا منم و یک دفتر و یک قلم و چشمهایی که خیره به جاده ها خواهد بود. اگر بشه و مهلتی باشه یکی از دوستانم که در کردستان عراق زندگی می کنه رو می بینم. البته فکر نکنم اونا حق ورود به کربلا و نجف رو داشته باشند ولی به هر حال چون از دوستان قدیمی من هست و ارزش و احترام خاصی برای کشور ایران و رسم و رسومات ما داره، حتما عرض ادبی خواهم داشت.  

 

این سفر ان شاا.. 9 بهمن شروع میشه و 20 به پایان می رسه.  

 

بعد از این سفرهم دو سفر دیگر در پیش خواهم داشت که فعلا از آن اسم نمی برم.  

راستی درست سال گذشته اسفند ماه بود که سفری 20 روز داشتم و جای همه را خالی کرد.  

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین...  

 

 

رویا

نظرات 3 + ارسال نظر
موری 1390,10,18 ساعت 10:04 http://hoqooqi.blogsky.com

اوف !‌سلام به رویا خانوم !‌
چطوری عزیزم ؟ خوبی ؟ خوشی ؟

ایشالا همیشه اینهمه اوقات به کامت باشه ! حتما برو اون دوستت رو ببین اما تو امنیت و مراقبت !
سلامی هم از طرف من به روح اون عزیزان پاک بده !‌

موفق باشی ! دوست دارت مرتضی !

سلام.خوب هستین؟سلامتین؟
وب زیبایی دارین.بعضی مطالبشو خوندم.اگه دوس داشتین به ما هم یه سری بزنین خوشحال میشم.
اگه دوس دارین لینکم کنین.من شما رو لینک کردم.
منتظرتونم..................

پویا 1390,10,18 ساعت 13:05

پیشاپیش زیارتت قبول.
دوستت میتونه توی نجف یا کربلا بیاد.
هیچ منعی نداره
اما امنیت تو عراق بسیار مهمه
هم واسه خودت هم واسه همسفرات... کمی احتیاط زائر عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد