رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

با دلتنگیهایم چه کنم؟

چیزی به ذهنم نمی رسد تا تو را از آن آگاه کنم. از زمانی که رفته ای همه چیز تغییر کرده. نه آدمها آن آدم اند و نه دنیا برای من مفهوم گذشته را دارد. بگو بدانم با این دنیا چه کرده ای؟ با این آدمها چه کرده ای که همه چیز را از نگاه تو می دانند؟ این همه آشفتگی!! این همه نازک خیالی را چگونه بین این آدمها تقسیم کرده ای؟ راستی سهم من از این همه تلاش، این همه خودنابودی چه بود؟ نمی دانم چرا باید هنوز  سراغ رد پای ترا از این و آن بگیرم. تازه اگر تو از آن مسیر گذشته باشی. می دانم خیالت برداشته که به تو نخواهم رسیدم اما ... 

 

 

ادامه دارد... (اذا تعارضا تساقطا)

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد