رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

کلنگ قاضی

کلنگ قاضی  

 

قلمی از قلمدان قاضی افتاد. شخصی که آنجا حضور داشت گفت: جناب قاضی کلنگ خود را بردارید.

قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ. تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟

مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی.

عبید زاکانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد