رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

تنها باد

 

سایه شدم و صدا کردم:

کو مرز پریدن ها٬ دین ها؟ کو اوج نه من دره او ؟

و ندا آمد : لب بسته بپو.

مرغی رفت٬ تنها بود٬ پر شد جام شگفت.

و ندا آمد: بر تو گوارا باد تنهایی تنها باد!

دستم در کوه سحر او می چید او می چید.

 و ندا آمد : و هجومی از خورشید.

از صخره شدم بالا٬ در هر گام٬ دنیایی تنهاتر٬ زیباتر.

و ندا آمد: بالاتر٬ بالاتر!

آوازی از ره دور: جنگلها می خوانند؟

و ندا آمد : خلوت ها می آیند.

و شیاری ز هراس.

و ندا آمد : یادی بود٬ پیدا شد٬ پهنه چه زیبا شد!

او  پرده ز هم وا باید٬ درها هم

و ندا آمد: پرها هم.

 

سهراب سپهری  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد