رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

... و امروز خدا را دیدم و به آغوشش کشیدم .

 

... و امروز خدا را دیدم و به آغوشش کشیدم .

خداجون می دونی چقدر منتظرتون بودم . چقدر صبر کردم تا ببینمتون .

چه لحظه هایی رو که برای

 دیدنتون کشتم و خودم رو در برهوت تنهایی به نام رویا حبس کردم .

شکر دیگه تموم شد ...

 دیگه تموم شد.

امروز روز واقعا عجیبی بود تو قطار مترو که بودم با خودم حس کردم کسی در کنارم هست و داره

به من لبخند می زنه .. تا حالا ندیده بودمش .. قشنگ بود .. با همان ابهت همیشگی .. کنارم

 ایستاد و زل زد تو چشمهام .. همون چشمهایی که عادت نداره بدی ها رو ببینه .... فقط خوبیه

 رو می بینه و بس .. خودش که می دونه نیازی به گفتن نیست...

چند روزی بود ازش چیزی خواسته بودم .. این بار خودش اومد رابطشو نفرستاد ..

 هر چند همیشه رابطش یعنی استاد رو می فرستاد .. اما امروز ۲۰ تیر خودش اومد تو

 چشمام نشست

 و تو نگاهم ذوب شد ..

قبلش آرامش همیشگی رو بخشید و با لبخند ملیحش همه چیز رو بهم گفت.

 بالاخره خودت اومدی این پائین و این بنده ناقابلت رو٬ قابل دونستی

و بعد دستمو گرفت و گفت: ..

تنهات نمی زام..

 مثل همیشه ..

گریه امونم نداد .. تا اومدم که ببینم کجا هستم برگشته بودم به

 زمین..همین دنیای خاکی و حالا اومد اینجا بهت بگم.. تا بدونی

و خدایی که در این نزدیکی ست...

 

رویا

 

نظرات 6 + ارسال نظر

سلام.
جالب و زیبا بود. محیط وبلاگت آرامش بخشه.
سر بزن...

پویا 1386,04,20 ساعت 18:14 http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
خوبی؟
قشنگ بود
این لوگوی بزرگ قرار نیست عوض بشه؟

منم خدا رو پیدا کردم. دیدم. اون هم من و دید. اما ابلیس هنوز هم هست. اما نمی خواهم نگاهم به نگاه اون دوباره باز بشه... خدا همیشه هست........... عروس مرده اگه خدا رو نداشته باشه می میره.

پر از احساس بود موفق باشی

ببخشید. کی به شما گفته عروس مرده نه عشق می بیند . نه می لمسد؟؟؟

hafez 1394,04,24 ساعت 04:44

با سلام و درود و آرزوی اوقاتی خوش
خیلی عالی و زیبا نوشتید/ ملاقاتتون با خدا رو میگم
امیدوارم باز هم ملاقاتش کنید / یا پیامی ازش بشنوید

راستش منهم هر از گاهی می بینمش/ ولی از روی غفلت و ناآگاهی،متوجه نمیشم که مخاطبم کیه. بعدها در می یابم که،او بود و برای اینکه هدیه و تحفه، یا خیر و برکتی رو بهم برسونه - سر راهم سبز شده.
چقدر ما انسانها در غفلت و ناآگاهی بسر می بریم/ نه؟
----------------
یادداشت خداوند برای تو از طرف خداوند: پند گیر، من فریاد تو را میشنوم. این صدا از دل تاریکی عبور میکند از میان ابرها میگذرد با نور ستاره ها می آمیزد و در شعاع نور راهش را به سوی قلب من پیدا میکند. بدان که من صدای تو را میشنوم. آسوده و آرام باش. آیا میدانی چه کسی برنامه های زندگی ، رویاها و دانه های امید را در تو قرار میدهد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد