رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

امروز هم گذشت

سلام به همه خوبان  

 

امروز با اینکه حوصله کار رو نداشتم ولی از خواب بیدار شدم. امروز باید سری به دادگاه رودهن می زدم. اینهمه راه رو رفتم تا رودهن خراب شده  اما خانم .... رئیس اجرای احکام مرخصی بود. پرونده رو بررسی کردم هنوز حکم مصادره اموال نیامده بود و به زحمت تلفن مستقیم رئیس را گرفتم که فردا تماس بگیرم ببینم برای ادامه چکار کنم. آقا!!! اصلا تا زمانی که خودت دنبال پرونده ات نری جواب نمی دن. تازه من که عجله ندارم کار شرکته شد شد نشد نشد.. 

 

 بعدش هم که برگشتم تهران مستقیم رفتم جهاد توسعه که طبق معمول آقایان سر کار نبودند و مردم را بویژه طلبکاران را سر کار گذاشته بودند. من نمی دونم اینها پولها را چکار می کنند که ملت صف بسته اند. البته این هم کار شرکت بود شد شد نشد نشد فدای سرم!! 

 

موقع برگشتن از رودهن حسابی خوابم گرفته بود. حوصله نداشتم اما دیدم نه فشارم افتاده پایین و قصد انتقام دارد. به هر حال یه چیزی از تو کیفم پیدا کردم و حالم کمی جا اومد.  

 

بعد از جهاد هم که به طرف محل کارم رفتم و گزارش بسیار بسیار مفصل رودهن و جهاد را تقدیم مدیریت کردم.  

تازه با غر و لند هم که گواهی صحت امضاء دادخواست را به من ارائه دادند که فرا بروم برای پیگیری پرونده یه بنده خدا که می دونم آخرش هم شرکت مقصر شناخته می شود به دیوان عدالت اداری ببرم.  

 

تا فردا  

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

رویا

بعد از تعطیلات

سلام به همه خوبان  

 

 

امروز اولین روز کاری پس از هفته دوم تعطیلات بود. هر جا هم که زنگ می زنی خیلی ها هنوز سر کار نیامده اند و دل خجسته ای دارند.  

 

به هر حال امیدوارم امسال سال خوبی برای همه به ویژه اونهایی که آرزوی سلامتی هم برای خود و هم برای دیگران خواهانند باشه.  

 

اواخر اردیبهشت برای یک کار شرکت به دوبی می روم البته یک روزه است و فکر کنم همون بزرگراه آل مکتوم رو برم و بیام طول بکشه و شبش هم برمی گردم یعنی هنوز سرگیجه هواپیما تموم نشه برمی گردم. اصلا این سفرهای یک روزه بی فایده ست . چون من هم اهل پیچوندن نیستم خوش نمی گذره. فکر کنم تو فرودگاه حالا شارجه هم کارم راه میفته که اسناد نمایندگی رو بگیرم و برگردم. 

  

بگذریم. امروز که از صبح تمام  صفحات روزنامه ها را خوندم. سایتهای وزارت راه و .... را رفتم تا ببینم در مملکت چه خبره و به این نتیجه رسیدم که حالا بقیه هم سر و کله شان تا 15 فرودین پیدا بشه و یکی پیدا بشه که قولنج این تعطیلات رو براشون بشکنه اون وقت اون وقت جوابتو می دن... 

به آرزوهای قشنگتون برسین ... 

 

 

رویا

گاهی لبخند بد نیست

 

جلسه ی آخر کلاس بود ، بچه ها داشتن از استاد در مورد امتحان می پرسیدن که قراره چطوری سوال بده ! یکی پرسید : استاد جا خالی هم میدین ؟
استاد هم گفت : پ ن پ وامیستم بهم تیراندازی کنید!!

این روزگار

 

سال 86یا 87بود که این بیت شعر قیصر امین پور رو تو نمایشگاه بین المللی کتاب زمانی که خبرنگار بنیاد بودم همه جا زمزمه می کردم. خواندن صدباره اش خالی از لطف نیست.. 

 

 

انگار این روزگار چشم ندارد

من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند...

گمشده

 

بی آنکه بخواهم ترا گم کردم...

یک روز بارانی

سلام به همه خوبان  

 

کمی بیشتر زیر باران بمان 

ابر را بوسیده ام  

تا بوسه بارانت کند...  

دیشب دیر خوابیدم. فضای اتاقم سرد بود اما انگیزه ای که پاشم و بخاری رو روشن کنم نداشتم. با اینکه تصمیم گرفته بودم از این رزومرگی خلاص بشم اما فایده ای نداره.  

می دونستم که فردا هوا ابری و امکان بارندگی وجود داره بنابراین فردا یه کم سرد میشه اون موقع بخاری رو روشن می کنم.  

 

کمی درس خوندم و از اونجا که موسیقی رو دوست دارم کمی موسیقی گوش دادم. تمام اتاق رو قدم زدم و فکر کردم.  

یاد فیلمی افتادم که سال 84 از هندوستان با خودم آوردم. البته الان تو سیستم خونه ندارمش اما موضوع فیلم خیلی جالب بود. و البته اینو به این خاطر گفتم به خاطر موسیقی که در این فیلم وجود داشت بنام شکایت و اسم فیلم جسم و به قول هندی ها جیسیم بود.  

 

 دلم برای هندوستان هم تنگ شده. کارگران و تهیه کننده فیلم حسون راجا هم که فعلا درگیر بقیه فیلمه و مابقی فیلمبرداری به مدت یکماه در بنگلادش انجام خواهد شد و از هنرمندان قدیمی بالیوود در این فیلم ایفای نقش می کنند. تقریبا تو همه سکانسهایی این فیلم (البته پشت صحنه) حضور داشتم.  

احتمالا در این سال باید بروم بنگلادش حداقل زمان یک ماهه می طلبه و من دوباره از کار و زندگیم می افتم.  

به هر حال امروز چهارشنبه است و کمی بی حوصله هستم. از فردا دوباره تعطیلات دور بعدی نوروز شروع میشه و فرصت مناسبی که دستی به قلم بگیرم و یک کار جدید رو شروع کنم.  

 

به آرزوهای قشنگتون برسین... 

 

 

رویا

سفر به کربلا - بخش ششم

سفر به کربلا - بخش ششم  

سلام به همه خوبان

روز چهارشنبه مورخ 12/11/1390 مصادف با شهادت امام حسن عسگری (ع) بود و فردا روز تاج گذاری امام زمان (عج) برای امامت است. صبح ساعت 30/4 بود که به سرعت وضو گرفتیم و به سمت حرم مطهر امام علی (ع) به راه افتادیم. هوای صبح نجف ابری و خاک آلود بود. از بارزسی رد شدیم و به موقع رسیدیم. خیلی شلوغ بود. جا برای نماز پیدا نمی کردیم. حرم را دور زدیم و به پشت حرم رسیدیم. هوای بیرون حرم خیلی سرد بود. بعضی از مردم به خود پتو بسته بودند. به هر حال اذان اقامه شد و نماز جماعت خوانده شد. جای همه خالی خیلی شیرین و لذت بخش بود. (الان که نوشته ها را می نویسم یک لحظه دلم پر زد برای حرم اش).  بعد از نماز به زیارت امام علی (ع) رفتیم. راستش وقتی وارد حرم می شوی اصلا در باورت نمی گنجد که اینجا همان جایی ست که همیشه دوستش داشتی و بیایی ...

بعد از نماز و زیارت به سمت هتل برای صرف صبحانه به راه افتادیم. صبحانه مفصلی خوردیم و سپس به خواب رفتیم. خیلی خسته بودم. احساس می کنم صد ساله که تو این هتل اسیرم. نمی دونم چرا ولی احساس می کنم شهر نجف روحی ندارد. اگر حرم امام علی (ع) نبود شهرش بهتر بود که با خاک یکسان می شد. بدون علی (ع) کوچه ها نه بوی مهربانی می دهد نه احساس امنیت می کنی. ولی کنار حرم او که می روی ناگهان ترا حجم سنگینی از آرامش فرا می گیرد و ترا مات و مبهوت سرگردان می کند.

ساعت 30/11 بود که از خواب سنگین بیدار شدیم. بدنمان کوفته شده بود. هوای اینجا خیلی بد است. نفس کم می آوری. به سمت حرم برای اقامه نماز ظهر و عصر به راه افتادیم. نماز خواندیم و بار دیگر به زیارت امام علی (ع) رفتیم. هر دفعه که به زیارتش می رفتم از دور می نشستم و با او به گفتگو می نشستم. به او که نه همسرش در کنارش است نه فرزندانش... خیلی سخته...

به هر حال برای صرف ناهار و آماده شدن برای رفتم به سمت مسجد کوفه به راه افتادیم.

طبق قول و قرار ساعت 14 همه در لابی حضور بهم رساندیم.

در مورد شهر کوفه و مسجد کوفه:

شهر کوفه که اولین مسجد است به دست سعد بن ابی وقاص در سال 17 هجری بنا شد. مسحت بنا 12 هزار و   760 متر متر است. فاصله شهر کوفه تا نجف حدود 12 کیلومتر است.

این شهر همان شهری است که روزی علی (ع) در آن نفس کشیده است. به آسمان خیره شده، سر در چاه فرو برده و ناله ها کرده است.   

براسی که الکوفی لایوفی.... کوفه وفا ندارد... و به راستی به هیچکس وفا نکرد.

هوا همچنان ابری همراه با گرد و خاک است. بزرگراهی بود که به شهر کوفه منتهی می شد. تمیز بود. مقبره میثم تمار همان خرما فروش که روزی به دست جلادان این شهر بر درخت خرمای خویش به دار آویخته شد در سرق مسجد کوفه است. متاسفانه در این روز به جهت تعمیرات بسته بود.                       

خانه امام علی(ع) در کنار مسجد کمتر از 50 متر قرار دارد. دارالعماره هم که بیشتر شبیه خرابه بود در پشت خانه امام (ع) واقع شده است. دارالعماره بسته بود در واقع شاید به جهت اینکه مردم بیش از اندازه به عظمت و شکوه دارالعماره پی نبردند که البته الان خرابه ای بیش نیست از ورود زوار جلوگیری می شود. ولی همین قدر بگویم که از مسجد کوفه که اکنون مرمت شده است بزرگتر است.

ساعت 07/15 دقیقه بود که وارد مسجد بسیار باشکوه کوفه شدیم. یاد حرم امام رضا)ع) افتادم. زمین مسجد کوفه بسیار تمیز بود. درب ورودی مسجد به نام باب اثعبان (در اژدها) نام گذاری شده است.

باب الثعبان یعنی چه:

در روایت ها آمده است که روزی حضرت علی (ع) درحال خطبه خوانی بودند  که ناگهان مار بزرگی از این درب وارد مسجد شد. همهمه ای بین مردم افتاد و می خواستند این مار را از بین ببرند. اما علی (ع) خطاب به مردم گفتند با او کاری نداشته باشید او مامور است. اجازه بدهید ماموریت خود را انجام دهد. مار به سمت امام (ع) رفتند و گفت: اگر انسانها مانند ما جن ها شما را دوست می داشتند خداوند جهنم را نمی آفرید.

و سپس از همان در خارج شد.

این مسجد اعمال ویژه ای دارد که در هیچ جا حتی در کعبه نیست. مقام های این مسجد عبارتند از:

مقام حضرت ابراهیم (ع)، مقام حضرت خضر(ع)، مقام دکه القضاء، مقام بیت الطشت، مقام معراج، مقام کشتی نوح(ع)، مقام توبه حضرت آدم(ع)، مقام جبرئیل، مقام امام سجاد(ع)، مقام نوح (ع)، مقام امام علی (ع)، مقام امام صادق (ع).

مقام حضرت نوح (ع) در مقابل محراب قرار دارد. مقام الطشت در گوشه ای از حیاط مسجد کوفه واقع شده است و داستان آن از این قرار است که تعدادی از مردهای کوفه دختری را به اتهام زنا گرفتند. آنها قصد داشتند او را بکشند. نزد امام علی (ع) رفتند و گفتند که این دختر از راه زنا باردار است.

امام علی (ع) دستور داد طشتی از لجن آوردند. امام دستور داد دختر در آن بنشیند. طولی نکشید که زالویی از رحم دختر خارج شد. و بدین ترتیب دختر از کشته شدن نجات پیدا کرد.

مقام القضاء محل اختلاف و قضاوت امام علی (ع) بوده است و  قضیه دو مادر و یک فرزند را همه می دانند که قرار بود توسط امام علی برای دو مادر تقسیم شود و مادر اصلی از حق خود گذشت و گفت من دروغ گفتم او مادر این کودک است و در آنجا امام علی (ع) حکم داد که مادر اصلی کسی می تواند باشد که نخواهد گذاشت به فرزندش آسیبی برسد.

درست در وسط مسجد کوفه حوضی کوچک قرار دارد که کشتی نوح معروف است.

برای چند دقیقه ای وسط مسجد کوفه ایستادم و در حالی که همه به فکر خود بودند، من چند دور دور خودم چرخیدم و مسجد کوفه را از نظر گذراندم. براستی علی اینجا چقدر تنها بود در حالی که برای خود خدایی بود.

هوا همچنان سرد و ابری ست اما از باران خبری نیست.

ممقام المعراج پیامبر درست روبروی حوض واقع شده است.

یک ستون استوانه ای شکل تقریبا به عرض و ارتاف 5.2 متر که نوعی خورشید ساعتی محسوب می شود و قبله را نشان می دهد.

مقام جبرئیل در گوشه ای دیگر قرار دارد.

وارد مسجد شدیم. درست به سمت محراب علی (ع) رفتیم و اگر خوب دقت می کردی حضور امام علی (ع) و امام سجاد را می توانستی حس کنی.

مقام حضرت نوح (ع) در بخش خانمها قرار دارد. از زیر منبر مسجد می توانستی عبور کنی و به محراب امام علی (ع) جایی که روزی فرمود: فزت و رب الکعبه را خواند.

اگر براستی خوب گوش می کردی صدای رسای علی را می شنیدی اگر خوب دقت می کردی حضور او را احساس می کردی.

اگر لحظه ای می ایستادی و خود را در مسجد کوفه ای که روزی علی در آنجا نفس کشیده بو می بردی و به تنهایی علی ایمان می آوردی.

حرم مسلم بن عقیل پسر عموی امام حسین (ع) در مسجد کوفه واقع شده است. و درست سمت چپ و شرق محراب قرار دارد. ساعت 21/17 به وقت محلی بود. در کنار ضریح مسلم بن عقیل مقبره مختار بن ثقفی قرار دارد.

روبروی مقبره مختار و در کنار ضریح مسلم بن عقیل نماز خواندیم و دیگر به اذان وقتی باقی نمانده است. در مسجد کوفه دیگر نماز کامل خواهد بود حتی اگر یک روز و یا نیمه روز اینجا بمانی.

بیرون از محراب علی (ع) نشستم و به محراب علی 0ع) خیره شدم. خدای من اگر خوب دقت می کردی علی را می دیدی. خوشا بحال من و آنهایی که در این لحظه در مسجد کوفه بودند. خدایا بر ما نخواه که اهل کوفه باشیم و علی تنها بماند.

مکبرها دو پسر کوچک بودند. نزدیک محراب و در فاصله 15 متری محراب نماز خواندیم احساس کردم امام جماعت ما امام علی (ع) ست. و براستی آن نماز چقدر اذت بخش بود.

ساعت 26/18 عصر بود و زمان وداع با مسجد کوفه فرا رسید. خداحافط شهر کوفه... خداحافظ مسجد کوفه... خداحافظ ای فریادهای شبانه علی ...

شهری که پر از مردنماهاست. خدانگهدار ای نفس مسیحایی علی ...

ساعت 36/18 بود و هوا به یکباره باریدن گرفت و صحن حیاط مسجد کوفه را خیس کرد.

از مسجد بیرون آمدیم و به سمت خانه علی (ع) رفتیم.

امام علی (ع) در این خانه مستاجر بود. در پشت خانه وی دارالعماره قرار دارد که اکنون جز خرابه ای باقی نمانده است اما بسته است و معمولا کسی را به دارالعماره راه نمی دهند و این را باید از عربها پرسید.

برای لحظه ای کنار خانه امام علی (ع) ایستادم و لحظاتی را با سکوت طی کردم. 

ساعت 11/19 به وقت محلی سوار توبوس شدیم و به سمت نجف و هتل به راه افتادیم.

ساعت نزدیم 50/19 بود که به هتل برگشتیم. شام مفصلی آماده کرده بودند. بعد از صرف شام به سمت اتاقها به راه افتادیم. با آسانسور به طبقه سوم رفتیم.

ساعت نزدیم 30/21 بود که از اتاق بیرون آمدیم و به سمت حرم امام علی (ع) به راه افتادیم. من و مادرم بودیم. بازار بسته بود. هوا بسیار سرد بود. ساعت 30/22 بود که به هتل برگشتیم.

ساعت 15/4 صبح از خواب بیدار شدیم و به سمت حرمامام علی (ع) برای نماز صبح به جماعت به راه افتادیم. من و مادر و پدر بودیم که در تاریکی شب که مطلق بود به راه افتادیم. راستش اینجا هم مردمش مشکل دارند و هم این که هوا تاریک است و وف عجیبی ترا فرا می گیرد.

به هر حال به سمت حرم به راه افتادیم. پس لطفا اگر قرار شد به کربلای معلی و عتبات عالیات بروید حتما با همراه باشید تا مشکلی برایتان ایجاد نشود.

امروز سومین روزی ست که در شهر نجف اقمات داریم. و حسابی خوش می گذرد.

از طرفی امروز روز تاج گذاری امام زمان (عج) می باشد. با ترس و دلهره از چند کوچه گذشتیم و به حرم نزدیکتر شدیم. خدا را شکر تعداد خانمها در نماز جماعت بیار باشکوه بود و تا چشم کار می کرد مردم برای اقامه نماز صبح به حرم آمده بودند. هوا بسیار سرد بود و ابری اما از بارندگی خبری نبود. نماز بسیار دلنشینی خواندیم و دیگر به زیارت نرفتیم و طبق برنامه به هتل برگشتیم.

صبحانه مفصلی خوردیم و به اتاقها برگشتیم تا برای سفر کوتاهی آماده شویم.

هوا سرد بود داخل اتاقها هم از این کولر گازیها بود که خودش را هم گرم نمی کرد چه برسد به آدمیزاد!!

قرار بود ساعت 30/7 صبح همه در لابی حضور بهم رسانیم تا به مسجد سهله و به قبرستانی به نام وادی السلام که بیش از 20 کیلومتر وسعت دارد برویم.

ساعت 26/7 صبح بود همه وقت شناس بودند و ساعت 39/7 سوار اتوبوس شدیم. مسجد سهله دومین مسجد بزرگی که بعد از مسجد کوفه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. مساحت این مسجد حدود 500/17 متر مربع است. قبیله بنی ظفره آن را بنا کرده اند و بعدها به مسجد سهله معروف شد.

تعداد مقام های این مسجد کمتر از مسجد کوفه می باشد هفت مقام در مسجد سهله وجود دارد. وسط مسجد در حال ساختن  و مرمت بود برخی نیز در وسط  این مسجد در حال عبادت بودند. مقام های موجود در ایی مسجد عبارتند از :

مقام صالحی، مقام ابراهیم(ع)، مقام ادریس (ع)، مقام خضر(ع)، مقام امام زین العابدین، مقام امام صادق(ع)، مقام امام زمان (عج).

ساعت 30/8 صبح به وقت محلی به مسجد سهله رسدیم.

مقام امام صادق (ع)  در وسط مسجد واقع شده است و بقیه در داخل مسجد واقع شده اند. اعمال مسجد سهله را انجام دادیم و سپس به سمت اتوبوس به راه افتادیم.

ساعت 26/9 مسجد سهله را ترک کردیم.

ساعت 41/9 به سمت مرقد کمیل بن زیاد النخعی الیمانی رسیدیم. بله همان دعای معروف کمیل از این مرقد نشات گرفته است.

مرقد تمیزی بود. هوا آفتابی اما در این لحظه سرد نیست. محوطه خاکی داشت و چندین پله را رد شدیمو بعد از بازرسی به داخل مرقد کمیل بن زیاد رسدیم. بعد از دو رکعت نماز از مرقد بیرون آمدیم.

کمیل به دست ادهم قیثی به شهادت رسیده است که در اصل به دستور یوسف بن حجاج الثقفی به شهادت نائل آمده است. روحش شاد.

ساعت 27/1 صبح بود که به مسجد حنانه رسیدیم. دیری نپائید که هوا دگرگون شد و گرد و خاک عجیبی به هوا خاست. انتظار چنین هوایی را نداشتیم. این مسجد به رأس الحسین (ع) معروف است. و دلیل آن اینست که سر مبارک امام حسین (ع) برای لحظاتی در ایم مکان بوده است و روایت است که از بقایای گلوی امام حسین (ع) در این مکان مدفون است. داخل مسجد کاروانی از لبنان و یا اردن در حال عزاداری بودند وقتی شروع به عزارداری کردند گویا کربلایی در آنجا رخ داده باشد. منظور اینست که خوب عزاداری می کردند. دو رکعت نماز خواندیم. در کنار ضریح سر مبارک امام حسین (ع) تنم به یکباره به لرزه درآمد و صدای طبق و سنج کاروان عربها آنرا مضاعف نمود.

ساعت 50/10 بود که مسجد حنانه را ترک کردیم. اتوبوس مسیر خود را به سمت قبرستان معروف وادی السلام تغییر داد. از اینجا به بعد باید پیاده می رفتیم.

حضرت هود و حضرت صالح (ع) در این مکان مدفون گشته اندو معروف است که همه روحها روزی در این مکان گرد هم می آیند. ساعت 03/11 بوود که به وادی السلام رسیدیم. گرد و خاک بسیار شدیدی همه جا را فرا گرفت. ماسک همراه نداشتم نمی دانم عینک زده بودم یا نه اما گرد و خاک حسابی در چشمانمان و تنمان نشست. وقتی وارد وادی السلام شدیم حس عجیبی مرا فرا گرفت. از درب راست آن وارد مرقد حضرت هود و صالح شدیم. نمازی خواندیم و از آنجا خارج شدیم. در مسیر قبور زادی بود و به عبارت بهتر تا چشم یاری می کرد قبر بود و سنگ قبر یعنی اگر از بالا به این قبرستان نگاه می کردی 20 کیلومتر وسعت داشت و در حال افزایش نیز بود. یعنی چقدر آدمها در این مکان خفته اند خدایا!!

این قبرستان بسیار قدیمی است یعنی بزرگترین قبرستان دنا نحسوب می شود. در سمت چپ ان نیز مقبره حاج سید المیرزا علی قاضی که دارای چشم برزخی بود واقع شده است. ساعت نزدیک 12 ظهر بود. گرد و خاک امان نمی داد. در مسیر راه چشمم به تابوتهایی خورد و البته کسانی که درون آن قرار داشتند تا به خانه جدیدشان راهی شوند. خوشا بحالشان که در کنار حرم امام علی(ع) دفن می دشند. البته تقریبا همه را قبل از دفن به سمت طواف حرم مطهر امام علی (ع) می بردند و سپس دفن می کردند. جان و تنم لرزش عیجبی بخود گرفت. یاد مرگ افتادم و کسانی که اکنون در کنار ما نیستند و نظاره گر ما هستند. فکر می کنم این قبرستان یعنی وادی السلام در جنوب حرم قرار دارد و درب جنوبی به سمت حرم رفتیم. خیلی به حرم نزدیک بود. بازار قشنگی داشت. متاسفانه به نماز جماعت ظهر و عصر نرسیدیم. با مشقت وضو گرفتم و بی فایده بود به هر جهت نماز فرادا خواندیم و بسمت هتل به راه افتادیم. هم گرسته بودیم و هم خوابمان می آمد.

در مسیر راه مقدار خرید کردیم. به هتل رسیدیم. ناهار آماده بود بنازم به سازمان حج و زیارت ایران که سنگ تمام گذاشته بود.

 

 

ببخشید این بخش کمی طولانی شد... 

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین ... 

 

رویا

فاصله ها

  

گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را   

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

اولین روز کاری

سلام  

 

امروز اولین روز کاری ست. دیشب دیر خوابیدم در واقع خوابم نبرد و تا ساعت 2 بامداد بیدار بودم. فایده نداشت بالاخره از تخت بلند شدم و از کنار میز کامپیوتر قرص خواب پیدا کردم و خوردم. فکر کنم نیم ساعتی طول کشید تا اثر کنه!! 

تازه بعد از اینهمه کلنجار رفتن خودمو گول زدم و خوابیدم. اصلا می دونین چیه اینا همش بخاطر اینکه که کمی بی انگیزه شدم بعد از شوهر مرحومم دیگه حوصله زندگی ندارم. همش به این فکر می کنم که اون داره الان چکار می کنه!!  تازه دیشب هم که بخوابم اومد با من حرف نزد. نمی دونم چرا شاید بخاطر اینکه خیلی دلم براش تنگ شده و .... 

به هر حال این هم مزید بر علت است که شبها سخت بخواب می روم و فکر و خیال تنهایی اذیتم می کنه.  

سر کار رفتن اگر حسنی نداشته باشه لااقل این انگیزه خودجوش رو داره که فراموشی برات میاره و این بدک نیست. 

 

در هر حال سال جدید شروع شد و دو پرونده قضایی دارم که یکی در دیوان عدالت باید مطرح کنم و دیگری که حکم مصادره اموال و...  

راستی چرا این موکلها فکر می کنن عقل کل هستند و به کارشناسان حقوق و وکلا اعتماد ندارند. تازه می رن هر کار غلطی انجام می دن و وقتی می بینند کاری از دستشان بر نمی آید اون وقت یادشون میفته که... 

 

امروز کار زیادی نداشتم. صبح اول وقت که اومدم اینترنت قطع بود. بدش هم که وصل شد بیکاری اذیتم کرد. یک سری به پرونده های در دست اقدام زدم . حالا شما فرض کن درس هم داشته باشی و حواست جمع نباشه اینجا!! اونوقت به در و دیوار نگاه کنی.. 

 

از بس مقاله و سمینار و همایش رفتم بریدم... خدا کنه امسال شرکت منو به ماموریت خارج از کشور نفرسته... ناسلامتی من اینجا واحد حقوقی و قراردادها هستم اما از آنجا که به بخت بدم... زبان انگلیسی می دانم و ... منو می فرستند جلو که برم و مذاکره کنم به این می گن یک  تیر و هوارتا نشان.. 

 

خلاصه از سیریش شدن و وصول مطالبات هم که عاصی شدم. اصلا این جهاد پول نداره حالا هی هر روز می رسم برای مذاکره با مدیران پروژه که همش حرف می زنند و از وضعیت مالی می نالند.. 

 

در هر حال شلوغی کار من از هفته دیگه شروع میشه متاسفانه تو عید هم که مسافرت نرفتم. البته اگر این دوست ما ماشینو به موقع به من تحویل بده یک سفر کوتاه مدت می روم. 

ها! راستی یادم افتاد اگر این رئیس ما که متاسفانه یا خوشبختانه حافظه کوتاه مدتش مختل شده یادش بیاد منو می فرسته برم مریوان وزارت راه و ترابری تا برم پول بگیرم. البته اگه برم دو نشان می زنم با این تیر. هم دوستمو که در دیوان دره زندگی می کنه می بینم هم مریوان تو  یه گشتی می زنم.  

خلاصه نزارین من بیکار بنشینم. مدام کار برام بتراشید. راستی هنوز نامه مشاور وزیر راه و شهرسازی رو نبردم بنیاد نمی دونم اونها الان سر کار هستند یا نه ... 

 

 

اصلا بیخیال بشین. درد و دلهای ما آدمها تمومی نداره.  

 

اجالتا به آرزوهای قشنگتون برسین.. 

 

 

تا بعد  

رویا