دیروز کلی خسته بودم.
یک راست رفتم اتاق خودم. برای لحظه داخل کیفم را نگاه کردم. ای داد بیداد! دوباره مدارک ماشینمو گم کردم. من اصلا حواسم سرجاش نمی یاد. به نظرم تو پمپ بنزین جا گذاشتم. دادشم وحید و صدا کردم و گفتم بیا برم پمپ بنزین شاید اونجا جا مونده باشه.
هنوز رو صندلی ماشین ننشسته بود که گفت رویا بیا اینجا پیش صندلی راننده است.
به ارواح خبیس (خبیث) عمه ام اینجا نبود. من کل ماشین رو گشتم.
به هر حال عذاب و مصیبت این منو گرفته بود که چجوری و با چه حال و حوصله ای باید بروم دنبال المثنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به هر حال اعصابم بهم ریخت تا جایی که شام نتونستم چیزی بخورم.
کمی درس خوندم و مطالعه کوتاه داشتم. نمازمو خوندم و با یکی از دوستان تلفنی صحبت کردم. بعدش هم ساعت نزدیک 11 شب بود که خودمو انداختم رو تخت بلکه خوابم ببره.
نخیر امشب من خواب ندارم مثل اینکه.
ساعت نزدیک 12 شب بود که چشمام از خستگی داشت از کاسه درمیومد. البته من از این شانسها ندارم که تا صبح راحت بگیرم بخوابم.
ساعت یک ربع به 5 بود که بیدار شدم. نگاهم به ساعت افتاد و اخمام رفت تو هم. نشدو بر شیطون لعنت بلند شدم و نمازمو خوندم و دوباره گسیل شدم به سم ت تخت رفتم. خدای من چرا من خوابم نمبره.
نزدیک بود خودمو بزنم. ولی نشد. تا ساعت 6 صبح بیدار بود. نخیر امشب خواب به ما نیومده . با خودم فکر کردم پاشم برم پارک قدمی بزنم و ورزش کنم. داشتم آماده می شدم که دیدم هوا تاریکه. حالا من بیام از اینجا برم پارکی که هوس کردم (منظور چیتگر) بعدش بیام برگردم و دوش بگیرم کلی وقت می بره. منصرف شدم. گرفتم دراز کشیدم. نزدیک رفتن به سرکار بودم که حس کردم داره خوابم می بره.
بیدار شدم و ماشین و دستی کشیدم و به سمت کارخانونه به راه افتادم.
مثل همیشه زود رسیده بودم.
به هر حال این هم از دیروز و امروز صبح ما.
خدا جون! سلام صبح قشنگت بخیر!!!!!!!!!!!!
به آرزوهای قشنگتون برسین...
رویا
سلام
دیشب یکی از دوستان لطف کرد این پیامک رو زد. راستش بعد از اون خیلی گریه کردم چون اون لحظه رو تجربه کردم و الان اون آدم دیگه در کنار من نیست.
"منم که تا تو نخوابی نمی برد خوابم
تو درد عشق ندانی
بخواب آسوده
ز ریشه کندن این دل تبر نمی خواهد
به یک اشاره می افتد درخت فرسوده."
سلام به همه خوبان
تولدم مبارک!!!!!!!!!!!!!
سی شهریور سال 1358 =33 ساله شدم
عمرتون هزار سال!!!!!
" به تک تک لحظه های من یک "بودن" بدهکاری ..."
سلام به همه خوبان
دیروز خانواده خواهر بزرگم که چهار نفر بودند رو بدرقه کردیم برای سفر کربلا.
دو ساعت مرخصی گرفته بودم و با سایر اعضاء خانواده برای بدرقه رفتیم.
امروز ساعت نزدیک 1 بود که با شوهر خواهر تماس گرفتم. یک ساعت بود که از مرز مهران عبور کرده و در راه نجف بودند.
یاد سفر معنوی خودم افتادم. احتمالا تا ساعت 3 در نجف اشرف باشند.
یاد سفر زیبا و ملکوتی کربلا بخیر.
ان شاء ا... کسانی که آرزوی دیدن کربلا و کربلائیان رو دارند به زودی زود مشرف بشوند.
به آرزوهای قشنگتون برسین..
رویا
بهتـرین لحـظات زنـدگی
از نـگاه چـارلی چاپلیـن
To fall in loveعاشق شدن
To laugh until it hurts your stomachآنقدر بخندی که دلت درد بگیره
To find mails by the thousands when you return from a vacationبعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
To go for a vacation to some pretty placeبرای مسافرت به یک جای خوشگل بری
To listen to your favorite song in the radioبه آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
To go to bed and to listen while it rains outsideبه رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
To leave the Shower and find that the towel is warmاز حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه
To clear your last examآخرین امتحانت رو پاس کنی
To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want toکسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه
To find money in a pant that you haven't used since last yearتوی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی
To laugh at yourself looking at mirror, making facesبرای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی
Calls at midnight that last for hoursتلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
To laugh without a reasonبدون دلیل بخندی
To accidentally hear somebody say something good about youبطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه
To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hoursاز خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی
To hear a song that makes you remember a special personآهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره
To be part of a teamعضو یک تیم باشی
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
To make new friendsدوستای جدید پیدا کنی
To feel butterflies! In the stomach every time that you see that personوقتی اونو میبینی دلت هری بریزه پایین
To pass time with your best friendsلحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
To see people that you like, feeling happyکسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
See an old friend again and to feel that the things have not changedیه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده
To take an evening walk along the beachعصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
To have somebody tell you that he/she loves youیکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره
remembering stupid things done with stupid friends. To laugh, laugh, and ... laughیادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ... باز هم بخندی
These are the best moments of lifeاینها بهترین لحظههای زندگی هستند
Let us learn to cherish themقدرشون رو بدونیم
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد"
منم میگم به آرزوهای قشنگتون برسین...
رویا
"ز غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط ست هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد"
بارها و بارها در این وبلاگ این شعر رو نوشتم و خوندم و از آن سیر نشدم.
به آرزوهای قشنگتون برسین...
رویا