چراغی در افق
به پیش روی تو
تا چشم یاری می کند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست.
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست.
خروش موج با من می کند نجوا:
که هر کس دل به دریا زد
رهایی یافت.
که هر کس دل به دریا زد
رهایی یافت...
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
بر آن نادیده ساحل افکنم نیست...
فریدون مشیری
رویا
پرواز را با پرواز آغاز نمی کنند...
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت...
به آرزوهای قشنگتون برسین...
رویا
منم مرور غریبی
بر شیار نازک خاک
آنکه در اشتیاق تو تاول زده احساس من ...
رویا
به آرزوهای قشنگتون برسین ...
خواهش بزرگی نیست:
آیدین روشن:
چشمانت کفشهای تا به تاست یکی بگوید
دوستت دارم دیگری انکار میکند...
رویا
به آرزوهای قشگنتون برسین...
همیشه نگاهی رو باور کن که وقتی از آن دور شدی در انتظارت بماند...
به آرزوهای قشنگتون برسین ...
رویا