رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

غمهای روزگاران

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران  

 

تا از دلم بشوئی غمهای روزگاران... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مسافر من تقریباً 158 روز دیگه می یاد... 

 

 

ان شاا... همه به آرزوهای قشنگشون برسن...  

 

رویا

منتظر

  

منتظر مسافری هستم که 194 روز دیگه می یاد.

رفاقت

 

تاکنون رفیقی پیدا نکرده ام که به اندازه تنهایی قابل رفاقت باشد. ((تورو))

دیگه چی؟!!

 

 

بهتره از یاد ببری و لبخند بزنی به جای اینکه به یاد بیاری و غمگین شوی 

 

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین .... 

 

رویا

ابتدا و انتها

 

 

برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در ابتدای کمال، بنگر چگونه می افتی؟

ای کوه!!

 ای کوه!

 

تو فریاد من امروز شنیدی!  

دردی است  در این سینه که همزاد جهان است... 

 

ه.ا.سایه

لبخندها

لبخند‌های بسیاری هست
من اما به دشوارترینشان فکر می‌کنم
آسان‌ترین لبخند
نشسته در اعماق،
بریده از هر سو،
با تیغه‌ی زمان.

لبخندی که فقط چند چین کم دارد
تا همه‌چیز را از هم بگشاید و برای اسم اعظم خدا مهیا باشد
لبخندی که بر چهره می‌ماند
اندکی بیش‌تر از شادی که بدان آمده
یا همان لبخند که پیش از شادی می‌رود
و ناپدید می‌شود
و همه‌ی چهره را برای شادی تنها رها می‌کند. 

 

ولادیمیر هولان

آهای فلانی

آهای فلانی!! می دانی ؟  

 

می گویند رسم زندگی چنین است...

می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... و می روند.

وتو در خود می مانی و هزار خروار تنهایی...

راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....؟

آدمک

آدمک آخر دنیاست بخند             آدمک مرگ همینجاست بخند 

دست خطی که تو را عاشق کرد        شوخی کاغذی ماست بخند 

آدمک خر نشوی گریه کنی                 کل دنیا سراب است بخند 

       آن خدایی که بزرگش خواندی          به خدا مثل تو تنهاست ، بخند 

 

 

کاش می دونستم شاعرش کیه؟!!!

همه لزرشم

 

«همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق گریزی گردد،  

 

پناهگاهی نه.»