رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

سفر به آمل

سلام به همه خوبان  

 

دیروز ماموریت خارج از تهران بود. باید می رفتم دادگاه شهرستان آمل. ساعت 3.5 بیدار شدم. بقیه اعضاء خانواده برای سحری بیدار شده بودند. من هم فقط یک لیوان چای خوردم و ساعت 4 بود که ماشین رو آتیش کردم و راه افتادم. تو خیابون هیچ کس نبود با سرعت 100 تا تا خود ترمینال شرق رفتم. با اینکه خیابانها خیلی خلوت بودند ولی یک ساعت تمام طول کشید تا از منزل به ترمینال برسم. خدا خدا می کردم که ترمینال پارکینگ شبانه روزی داشته باشه.  

 

رسیدم به در ورودی بله ... پارکینگ شبانه روزی بود. ساعت 5.10 بود که بلیط سواری گرفتم برای آمل. جالب اینکه سریع هم مسافر جور شد. از آنجائیکه من آدم راحت طلبی هستم صندلی جلو نشستم. راننده هم به سمت آمل پرواز کرد. باور کن سرعتش ماشین به 150 می رسید. بعضی اوقات خیال می کردم الان تصادف می کنیم.  

 

 

جاده هزار شلوغ نبود اما چون راهسازی بود ترافیک خودش را داشت. هوای آمل کم کم به مشام رسید . هوای شرجی آمل خوب بود. به نظرم بهتر از تهران بود. مه و جنگل زیبا بود. عین این ندید بدیدها کوه و چنگل و مه رو به تماشا نشسته بودم. آهنگ و موسیقی درون ماشین هم کار خودشو کرد.  

 

احساس گرسنگی کردم. شیر و کیک داشتم. راننده گفت خانم الان یک جای دنج نگه می دارم. منصرف شدم و گذاشتم تو کیفم.  

 

 

راننده یه جای خوب روبروی کوه پر از سبزه نگه داشت که با مه نقاشی شده بود. هوا شرجی بود اما بنظرم خیلی بهتر از هوای تهران بود.  

 

بالاخره یه چیزی خوردیم و به راه افتادیم. جاده هزار برام جالب بود. هیچ وقت از اینجا به شمال نرفته بود.  

ساعت 8 صبح بود که به آمل رسیدم. راننده منو سوار آژانس دیگری کرد تا به دادگاه عمومی بروم.  

 

یک ساختمان تقریبا قدیمی با کارمند انی که حوصله خودشان را هم نداشتند. من با شعبه شماره ... کار داشتم که قاضی محترم ساعت 9 بود نیامده بود که الان یادم افتاد که ساعات کاری ممکن است درما رمضان ساعت 9 شروع شود.  

به هر حال منتظر ماندم تا قاضی بیاید. قاضی آمد وارد اتقاش که شدم به تلفن اشاره کرد که دارم با تلفن صحبت می کنم.  

 

اومدم بیرون 10 دقیقه بعد رفتم داخل ومشغول صحبت شدم. دادخواست تقابل به دلیل صدور حکم رد شد. کمی با قاضی صحبت کردم و گزارش تلفنی به دفتر تهران اعلام کردم و ساعت 11 بود که به سمت ترمینال به راه افتادم.  

این دفعه با اتوبوس برگشتم. جالب بود خیلی وقت بود که اتوبوس سوار نشده بودم. بد نبود. فیلم تکراری شیر وعسل را دیدم. ساعت یک بود که جاده آبعلی نگه داشت. از آنجا که روزه نبودم ناهار مفصل خوردم.  

 

از خستگی مدام چرت می زدم. کاش تنها نبودم تا کنار دریا می رفتم. اما نشد. این هم از مسافرت یک روزه خشک و خالی.  

 

ساعت 4 بود که به تهران رسیدم و ماشینمو برداشتم به راه افتادم. خدایا از گرما داشتم هلاک می شدم. بزرگراه بسیج رو پیش گرفتم تا خونه گاز دادم.  

 

خدایا الان جای پارک ندارمممممممممممممممممممممممممممممممممم. 

سر خیابون پارک کردم و لباسامو درآوردم و مثل (به قول خواهر خرس) رو تخت دراز کشیدم.  

ساعت 8 شب بود که جای پارک پیدا شد و ماشینو جابجا کردم.  

 

این هم از سفر یک روزه آمل.  

 

 

به آرزوهای قشنگتون برسین ... 

 

 

رویا

نظرات 1 + ارسال نظر
Amol24 1396,06,11 ساعت 20:04 http://amol24.ir

سلام
خوشحال میشیم به سر بزنید : http://www.amol24.ir

موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد