رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

امروز چه خبره؟

سلام به همه خوبان  

 

 

دیروز در محل کارخانه بارگیری تریلی داشتیم برای صادرات به تاجیکستان. با اینکه با بخش من زیاد کاری ندارند ولی اتوماتیک وار تحت الشعاع قرار میده. همین که نماینده شرکت خریدار و کارشناس فنی اش بیاید و داخل اتاق من بشینه واسم زجرآوره. نمی گذارن که به کار اصلی برسم و مدام از کار متفرقه باید حرف زد. خلاصه به هر ترتیبی بود از سر خودم باز (وا) کردم و به کارهای اصلی ام رسیدم.  

 

امروز قصد دارم فایلهامو مرتب کنم و گزارش این یک هفته رو که نرسیدم  ارائه بدم آماده کنم. کار تحقیقی دانشگاه هم مونده هنوز پروپوزال را هم پر نکردم. البته وقت دارم اما می خوام یه طرح جامع ارائه بدم.  

 

یه جورایی دارم از این روزمرگی خلاص می شم. اگه بشه و حال و حوصله اش رو داشته باشم دوباره می رم نمایشگاه اگر مزاحم پیدا نشه تنها می رم و کلی خوش می گذرونم.   

 

دلم می خواد دوباره برم سوارکاری اما حیف وقتشون ندارم و درس فعلا مانع ورزش مورد علاقه منه. از اینرو تا آخر امسال به هیچ ورزشی نمی تونم برسم. از طرف دیگه ارشد هم باید آماده بشم و مطمئن هستم که دانشگاه خوب پذیرفته می شم.  

 

 

اجالتا به آرزوهای قشنگتون برسین.. 

 

 

رویا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد