ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
امروز اولین روز کاری ست. دیشب دیر خوابیدم در واقع خوابم نبرد و تا ساعت 2 بامداد بیدار بودم. فایده نداشت بالاخره از تخت بلند شدم و از کنار میز کامپیوتر قرص خواب پیدا کردم و خوردم. فکر کنم نیم ساعتی طول کشید تا اثر کنه!!
تازه بعد از اینهمه کلنجار رفتن خودمو گول زدم و خوابیدم. اصلا می دونین چیه اینا همش بخاطر اینکه که کمی بی انگیزه شدم بعد از شوهر مرحومم دیگه حوصله زندگی ندارم. همش به این فکر می کنم که اون داره الان چکار می کنه!! تازه دیشب هم که بخوابم اومد با من حرف نزد. نمی دونم چرا شاید بخاطر اینکه خیلی دلم براش تنگ شده و ....
به هر حال این هم مزید بر علت است که شبها سخت بخواب می روم و فکر و خیال تنهایی اذیتم می کنه.
سر کار رفتن اگر حسنی نداشته باشه لااقل این انگیزه خودجوش رو داره که فراموشی برات میاره و این بدک نیست.
در هر حال سال جدید شروع شد و دو پرونده قضایی دارم که یکی در دیوان عدالت باید مطرح کنم و دیگری که حکم مصادره اموال و...
راستی چرا این موکلها فکر می کنن عقل کل هستند و به کارشناسان حقوق و وکلا اعتماد ندارند. تازه می رن هر کار غلطی انجام می دن و وقتی می بینند کاری از دستشان بر نمی آید اون وقت یادشون میفته که...
امروز کار زیادی نداشتم. صبح اول وقت که اومدم اینترنت قطع بود. بدش هم که وصل شد بیکاری اذیتم کرد. یک سری به پرونده های در دست اقدام زدم . حالا شما فرض کن درس هم داشته باشی و حواست جمع نباشه اینجا!! اونوقت به در و دیوار نگاه کنی..
از بس مقاله و سمینار و همایش رفتم بریدم... خدا کنه امسال شرکت منو به ماموریت خارج از کشور نفرسته... ناسلامتی من اینجا واحد حقوقی و قراردادها هستم اما از آنجا که به بخت بدم... زبان انگلیسی می دانم و ... منو می فرستند جلو که برم و مذاکره کنم به این می گن یک تیر و هوارتا نشان..
خلاصه از سیریش شدن و وصول مطالبات هم که عاصی شدم. اصلا این جهاد پول نداره حالا هی هر روز می رسم برای مذاکره با مدیران پروژه که همش حرف می زنند و از وضعیت مالی می نالند..
در هر حال شلوغی کار من از هفته دیگه شروع میشه متاسفانه تو عید هم که مسافرت نرفتم. البته اگر این دوست ما ماشینو به موقع به من تحویل بده یک سفر کوتاه مدت می روم.
ها! راستی یادم افتاد اگر این رئیس ما که متاسفانه یا خوشبختانه حافظه کوتاه مدتش مختل شده یادش بیاد منو می فرسته برم مریوان وزارت راه و ترابری تا برم پول بگیرم. البته اگه برم دو نشان می زنم با این تیر. هم دوستمو که در دیوان دره زندگی می کنه می بینم هم مریوان تو یه گشتی می زنم.
خلاصه نزارین من بیکار بنشینم. مدام کار برام بتراشید. راستی هنوز نامه مشاور وزیر راه و شهرسازی رو نبردم بنیاد نمی دونم اونها الان سر کار هستند یا نه ...
اصلا بیخیال بشین. درد و دلهای ما آدمها تمومی نداره.
اجالتا به آرزوهای قشنگتون برسین..
تا بعد
رویا