رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

دلتنگی های ماندگار

باد می آید و هی خاکسترش را / مریم آریان

 

 

باد از کنارم رد شد و خاکسترم ریخت
یک چندم من از تمام پیکرم ریخت
دنبال نیم دیگرم می گشتم اما
آن اتفاق افتادو نیم دیگرم ریخت
یادم نمی اید چه شد: از حال رفتم
آن لحظه که دیوارهای سنگرم ریخت
خون زیادی از دلم رفت و تنم آب
شد قطره قطره قطره روی بسترم ریخت
در آینه ته چهره ای از من فقط ماند
در آینه هر روز موهای سرم ریخت
برروی تختی بی صدا افتاده بودم
وقتی نگاه انداخت ترس مادرم ریخت
یعنی مرا نشناخت اما گریه اش را
بر روی تاولهای گریه آورم ریخت

نظرات 3 + ارسال نظر
سیمین 1389,06,18 ساعت 12:40 http://setaree.blogsky.com

سلام دوست خوبم .وبلاگ خیلی قشنگی دارین .خوشحال میشم اگه مایلید با هم تبادل لینک داشته باشیم.من رو میتونید با اسم ستاره شناسی لینک کنید و بهم خبر بدین که شما رو به چه اسمی لینک کنم

سلام خسته نباشید از وبلاگ شما خیلی خوشم آمد به ماهم سری بزنید و اگر با تبادل لینک موافق بودید مرا با اسم هئیت جوانان حضرت علی اکبر(ع شهرک فرارت لینک کنید
(عید سعید فطر بر عاشقان مبارک باد)

سلام خسته نباشید از وبلاگ شما خیلی خوشم آمد به ماهم سری بزنید و اگر با تبادل لینک موافق بودید مرا با اسم هئیت جوانان حضرت علی اکبر(ع شهرک فرارت لینک کنید
(عید سعید فطر بر عاشقان مبارک باد)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد