ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
سفر به شیراز و کازرون
بخش دوم:
بالاخره نزدیک حرکت شد. از ترمینال زدم بیرون. کنار خانمی نشستم که بچه کوچکی در آغوشش بود. پرسیدم کجا می روید؟ گفت: ماهشهر برای دیدن مادرم می روم. یکسالی هست که مادرم را ندیده ام. پرسیدم تا ماهشهر چقدر راه است؟ گفت: 18 ساعت.
بعد از دقایقی دیدم مردی صدا زد: شیراز ساعت 4 سوار بشن.
از آن زن و فرزندش خداحافظی کردم و راه افتادم. به نظرم ماشین ولوو و رنگش را یادم نیست. به هر حال سوار شدم. مثل همیشه صندلی خوبی برای من رزرو شده بود. شماره صندلی من شماره 8 بود. درست یک ردیف بعد از صندلی راننده بود. به هر حال تنها بودم.
حسن! می دانی که بعد از 26 سال از شهادتت به دیدار تو می آیم. و می دانم زمان زیادی گذشته است. شاید به اندازه عمر من و حتی بیشتر.
گناه من چه بود؟ وقتی تو کفشهایت را پوشیدی که از من حمایت کنی، من تنها 2 سال داشتم و انگیزه تو و شور تو برای من قابل تفسیر نبود. اکنون بعد از گذشت سالها به دیدار تو می آیم. این اولین دیدار من از توست. به تو قول می دهم آخرین هم نباشد و هر ساله به دیدن تو بیایم.
اما اینبار تنها به سنگ سردی روبرو خواهم شد. و تنها عکسی از تو که در مقابل دیه گانم نشسته است و آن اخم همیشگی که در نگاهت همچنان موج می زند. و سنگ سردی که روی آن نوشته شده است" شهید حسن همدانی نژاد" .
***
ساعت 15/16 شد. هنوز اتوبوس حرکت نکرده بود. در این مدت چند نفر از دوستانم زنگ زدند و احوالات را جویا شدند. کجا می ری؟ چرا تنها می ری؟ من هم گفتم برای تکمیل یک مصاحبه دارم می رم شیراز و بعد کازرون می روم.
همه مسافرین سوار شدند. باز هم از پا قدم من ماشین پر شد. و صندلی خالی کمتر به چشم می خورد. ساعت 30/16 اتوبوس دیگه حرکت کرد.. مسیر کوتاهی طی شد. دختر دانشجوئی به مقصد قم در کنارم نشست. مثل همیشه صحبت را باز کردیم. اسمش نجمه بود و اهل تبریز و در تهران دانشجوی فوق لیسانس تربیت بدنی بود. منزل خواهرش در قم بود و قصد داشت که آخر هفته را به آنجا برود. به هر حال دو ساعتی را با هم بودیم. او هم اطلاعاتی از من گرفتم. کم و بیش جوابش را دادم ولی قرار نیست که همه آمار و اطلاعات را کف دستش بگذارم.
به هر حال جاده قم ترافیک شده بود. این موضوع نمی توانست خبر خوبی باشد. حتماً تصادف شدیدی شده است.
بله حدس و گمانها درست از آب درآمد. تصادف شده بود و حدود یک ساعت طول کشید تا از ترافیک خلاص شویم. چشمتان روز بد نبیند. چندین دستگاه خودرو شخصی بشدت تصادف کرده بودند. خدا می داند تلفات ناشی از این تصادف چه بوده است. ولی خوب می دانم که چیزی از این خودروها نمانده بود.
به همین خاطر است که می گویند با ماشین و وسائل نقلیه عمومی سفر کنید ها! مثل اتوبوس، اگر گیرت اومد با هواپیما و ...
به هر حال از این ترافیک خلاص شدیم. تا آنجا که من می دانم از تهران تا قم 125 کیلومتر است مگر اینکه من اشتباه کنم. به هر حال این نیز گذشت. ساعت 45/19 بود که به قم رسیدیم. میدان 72 تن نجمه از اتوبوس پیاده شد و دوباره تنها شدم.
یاد مشهد افتادم. چقدر دلم می خواست که دوباره به مشهد بروم. خرجش زیاد نیست می شود دوباره رفت. به هر حال از قم بیرون رفتیم. مسیری که از وزارت راه گرفته بودم همراهم بود. البته الان که دارم این مطالب را می نویسم محل کار هستم و دقیقا یادم نیست ولی در نوشته های بعدی خواهم آورد. راستی یک دعوای مختصر هم تو اتوبوس در ترمینال جنوب رخ داد که بخیر گذشت.
راننده مکان بسیار بدی را برای شام و نماز نگه داشت. از نماز خواندن در آن مکان فاکتور گرفتم و به خوردن یک قهوه اکتفا نمود. (من در سفر همیشه قهوه و قاشق کوچک همراهم هست).
بعد از بیست دقیقه همه سوار شدند.
آهان! حالا مسیری که از وزرات راه گرفته بودم را اینجا می گویم:
از تهران به شیراز:
قم
سلفچگان
دلیجان
میمه – وزوان
مورچه خورت
اصفهان
شهرضا
ایزدخواست
آباده
سورمق
ده بید (صفاشهر)
قادرآباد(فارس)
سعادت شهر
سیوند
مرودشت
زرقان
باجگاه
اکبرآباد قرآن
شیراز
این بود مسیری که از وزرات راه از تهران گرفته بودم. با شماره 88925252-021 و یا 141
ادامه دارد...
اجالتا به آرزوهای قشنگتون برسین...
رویا
سلام دوست عزیز وبلاگت عالیه اگه موافق باشی تبادل لینک کنیم منو با اسم وبلاگ تخصصی کشتی کج لینک کن بعد خبر بده تا تو رو با چه اسمی لینک کنم
میبینم به روزمرگی نوشتن یا به قول خودت روایت های سفرات رو آوردی .جالبه ادامه بده
ضمنن نبودنم به خاطر اینگساکم بود همین
شاد باشی
س ا ج د
چقدر مقدس است واژه شهید وشهادت شهدایی که جانشان را در دفاع از ناموس و حفظ کیان در طبق اخلاص گذاشتند یادشان و راهشان پر رهرو باد
سلام بر شما
از اینکه مهربانانه مرا مورد لطف و عنایت خود قرار می دهید از شما سپاسگزارم.
براستی که ما هر چه داریم از وجود پاک و مقدس شهدای هشت سال دفاع مقدس و پیش از آن از شهدای انقلاب اسلامی یمان است. ما همیشه سر تکریم در برابر آنها فرود می آوریم و مدیون همیشگی آنها هستیم.
به آرزوهای قشنگتون برسین...
رویا