ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بی تو آرام ندارد دل دریایی من
بی تو فرجان ندارد شب تنهایی من
با همان شعله مهری که خودت می دانی
بزن آتش به شب خالی و یلدایی من
باد در هروله و رعد رجز می خواند
رو به ویرانی است این سقف مقوایی من
یک شب از پنجره کوچک من وارد شو
به اتاقم که پر است از غم و تنهایی من
نیروانا تویی از سکر تو آرام گرفت
حیرت مشرقی و خاطر بودایی من
منم و باور یک معجره خواهی آمد
با بهار تو گره خورده شکیبایی من
درک تو درک "خدایی که در این نزدیکی ست"
اول عاشقی و آخر شیدایی من...
سهیل محمودی
سلام
شعر زیبایی بود...
منم و باور یک معجره خواهی آمد
با بهار تو گره خورده شکیبایی من
واقعا آمدنش محال شده که آمدش شاید معجزه باشد...